Monday 13 July 2009

دل میرود ز دستم



دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

ده روز مهر گردون افسانه است و افسون

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز

باشد که باز بینیم دیدار آشنا را

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت

روزی تفقدی کن درویش بینوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

آیینه سکندر جام جم است بنگر

تا بر تو عرضه دارند احوال ملک دارا

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد

دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را


حافظ