Sunday 27 March 2011

طالع نحص


گذشته ها

ورق میخورد هنوز

در خاطری گم گشته در فراهم روز

من، دستانم را

نه برای تمنی

که

در خواهش میعاد بهاران فشانده ام به هوا

***
میسوزدم هنوز

در سینه با شراره ای نازکتر از سر سوزن عشق

وین اجاق بی رمق را شراره ای باید در حضور نوبرانه ء تو

در طالع نحص

در هجوم قتالهء شیطان
*
امروز را چکاوکی در نجوا نیست در کنار بالا دست

و شغالان

زوزه میکشند چون خروس ِ صحری

در تراکم عصر

من

نشسته در انزوا

در نگارشی از خاطر تو

پالوده در فراهم روز



دامون


3/27/11, 7:49 AM

Tuesday 22 March 2011

در غیاب ادراک






صدا یی نمیآید از درون این تبل تو خالی
جُز تُپق های پس مانده و بد بو
در غیاب ادراک، در تذلذل ِ ذِل ذال‌، در ستیغ ِ پست تمدنی بدوی




دامون



توجه
تذلذل: تَ ذَ ذُ ل مضطرب شدن و فروهشته گردیدن . زاری کردن
ذ ِل ذال مکرر تکرار


٢٨/اسپند/١٣٨٩

Sunday 20 March 2011

بهار




نو رسته گان در این مغاک، سر میکشند هنوز در تازهء ِ بهار
یعنی که هر نهال درختی سترگ را در بهانه است
و روز را، امید را، طلوع را
در سایهء ِ طبیعت، در خواهش
*
بی آنکه
بانگ شغالان عصر
در زوزه های شب زده آنرا خفا کند
بهار، در میرسد هنوز، بعد از هزار سال سیاه
*
آری ، سپند را جاگزین فرودین بود

*
این ارمغان پاک، این یادگار نیاکان سخت کوش
این ازدواج طبیعت در ایران زمین ما، بر هر تنابنده که ایمان را
در حفظ روز به عادت است، و نه در مقام عاز

فر خنده و گرام
***

*

نورز تان پیروز

هر روزمان

نو روز

دامون
٢٩/ اسپند/١٣٨٩