Sunday 7 October 2012

انفجار




آنسان که دیده به گرماگرم
این معرکه
مینگرد
هر جانب این بندر کهنه را آهیست
وهر آه را ناله ای به دنبال
وهر نهیب را نهیبی دیگر
حکایتِ
دندان در مقابل دندان
چشم در مقابل چشم
وتو حتی
در ماهواره ات تصویر توانی کرد
شرارهء این پشته ها را
که میسوزد به ناگاه
در روشنیِ روز
ما به انفجار نزدیکیم، به
گفتهءدیگر


دامون

Saturday 6 October 2012

وطن





مُراودهء من با چشمان تو، چون روز ِ روشن است، در میان این همه تراکم که میبارد قطره قطره در این ضُلال ِ‌ ضُلمانی 
من در استوار دستهای تو شریان گرفته ام
گر بارش ابری نازا، این چُنین، در این عصر بی رمغ، بر حیاط این خانه در جریان است، هرگز گدازه ء عشق را در قلب من برای تو خاموش نخواهد کرد، زیرا که من در استوار ِ دستهای تو شریان گرفته ام
گر میسوزد، هر کومه در این دیار، هر روز، به آتشی کاذب، هرگز گدازهء عشق را در قلب من برای تو خاموش نخواهد کرد، زیرا که من در قطرانی این التهاب تند که در بارش است در استوار دستهای تو شریان گرفته ام
و ین خود به خویش چون روز روشن است
در این ضًلال ضُلمانی


دامون


١٦ مهر ١٣٩١