Monday 20 September 2010

اتفاق


آنجا رسیده ایم در ناکجای سئوال
به ماوراءِ بی پایان ساختهء خویش 
و پرداختهءتخیلی به مجاز 
در بودنی گرفتار، موازیِ نیست، مماس بر سجود بی عزت دوران 
و یافتن معنی بودن را در صحن این کهکشان 
در این کهکشان 
که میربایدش چیزی در خوردی کمترین لحظه به نقطه ای تاریک، کوچکتر از سر سوزن به بزرگی مدفوع یاخته ها 
اعجازِ کلامی ناگفته 
چُنان سر مگو را، نیافتیم 
و هنوز 
سر در کلاه ِ گشاد ِ عاریه 
وپای در یک کفش 
که ما دلیل این شعبده 
که دراصل 
بوده فقط و فقط 
یک اتفاق 



دامون 

سه شنبه ٣٠ شهریور ١٣٨٩ 




Thursday 9 September 2010

استنباط




در نفیسهء هر سر
هزار سوداست
که بر رواق اندیشه نشسته است
و این غریزهء موجود را
در رُبات تن
تفت میدهد
میصیقلد،
به گفتهء دیگر
آنسان که استنباط ما از این کیهان ِ ابدی
آهیخته هامان را نمایان کند
و در انعکاس مردمک چشم
به موم ِ تجرد
ُمهر شود
*
در هر گونهء نا آشنا هم اما تفکریست
که با به دست یازیدن به آن
توان
که
راند
مرکب تخیل را به کاروانسرائی نهفته ز دست بری
*
هزار افسانه نهفته هنوز
در انعطاف کاغذ
در زبانزد قلم
هزارنکته ء ناگفته هنوز




دامون