Monday 31 December 2018

رودهای زُلال




از این دیار
که در آن
علفی از آبی خبر ندارد
و رودهای زُلال همه از گونه
سراشیبند
تو دستی را حائل
به فرض اینکه گیرد دست تو را
در اندیشه مدار
*
در این دیار
در طنین هر آستین
شعبده دستی
آنچُنان که در افسانه نگنجد
خنجری آهیخته
چون دم عقرب را
به کتف نازکت نشانه است
و حتی عشق را هم باید
در پستوی خانه پنهان داشت.
آوای آن چکاوک
که میخواند به آواز :" هنوز به صبح مانده دو دانگ" ، در رف هر خانه
ماند به جای.


به س.ش



دامون

١٦/٠٢/١٣٩١