Sunday, 25 December 2016

کسی به فکر باغچه نیست




باید گفت کسی به فکر باغچه نیست و گوش ها پر از جرینگ جرینگ دلار است و پوزهء اسبِ توان خلق چو در خون قوطه ور بزغاله ای در مسلخ مرگ بزرگان است، در گُزاری که مرگِ موش هندی در زعفرانِ خاورِ دور، عطرِ کافورینه را  در هوا به پژواک است و تُندر اسید، بر ساحت پاکِ بی حجاب خانه میریزد، در سایهء مُستدام ِ خدا به ارزشِ چند ساندیس.
در انتهای جادهء ابریشم، در طاقه های مدائن، میدود قلتان، بوته خاری جدا شده در طوفان
و رمل بیابان، هزار خاطره را در قُنود میخواند   
آری که از ماست که بر ماست که چون ماهی بر پیشانی خویش را مانیم در این لایتناهی، پای در یک کفش از تمدنی بزرگ میخوانیم و خویش میدانیم، که هیچ میدانیم

دامون

25/12/2016

No comments: