دستهایی بود در این باغچه سبز، که تو گفتی در بهار شکوفه داده اند،
صدای آب هر از چند وقت، میشُست سکوت غبار را از برگ برگ ِ سبز ِما.
آسیاب ُمراد ، میگشت در چرخش زمان ، بی آنکه پُر شود کاسهءِ صبر از ذُلال ِ بارانی*
*من ما بود و آرزو نقشی نه در سرآب
***
دامون
Wednesday, 6 January 2010
قمار
فرزانهءغمگینیست این باخته در ظلمت تکچهره به جا مانده اَفسُرده ز ناکامی * بر باد یکی تنپوش آواره ولی آذاد تنپوش اگر آن بود تکچهرهء من اینسان آزُرده نمیماندی
No comments:
Post a Comment