Sunday, 27 March 2011

طالع نحص


گذشته ها

ورق میخورد هنوز

در خاطری گم گشته در فراهم روز

من، دستانم را

نه برای تمنی

که

در خواهش میعاد بهاران فشانده ام به هوا

***
میسوزدم هنوز

در سینه با شراره ای نازکتر از سر سوزن عشق

وین اجاق بی رمق را شراره ای باید در حضور نوبرانه ء تو

در طالع نحص

در هجوم قتالهء شیطان
*
امروز را چکاوکی در نجوا نیست در کنار بالا دست

و شغالان

زوزه میکشند چون خروس ِ صحری

در تراکم عصر

من

نشسته در انزوا

در نگارشی از خاطر تو

پالوده در فراهم روز



دامون


3/27/11, 7:49 AM

1 comment:

پریسا said...

چقدر خوبه که در بی حوصلگی ها ودلتنگی های غربتم متن های خوبی هستند که بخونم و آروم بگیرم