وقتی که اسب مُراد به قیمت قاز است
و داروک را صدایی خوش، در آب سر بالا
و ریش، به دست قاضی جلاد
و افعی به دوشان ِ هزارهء سوم به حکومت عامیانهء شهر
وقتی جواب گلایه و چرا، پژواک سرب یا که حلقه ء دار
است
و جبر، میساید استخوان را
چون سنگ آسیاب به ناخن
و هر استخاره طرحی مُضحک، برای آینده
من
ما
با هم بودن
و هر صراط دیگری
که به سود این کدخدای نسیب شده، بی سبب آید
رسم ِ دوگانهگیست
دامون
2 comments:
قاز، واحد پول، در قدیم
کوچکترین واحد پول بوده که در بازار حتی اگر برای صدقه به گدا هم
.میدادند، گدا قبول نمیکرده
داروک، به زبان مازندرانی همان قورباقه است
اینجا ، یادآور مثال « آب که سربالا میره قورباقه ابو عطا میخونه»
اسب مٌراد، همان خر مُراد است که فقط پالونشو عوض کردن و عوام بر این باورند که هر کسی بر آن سوار باشد، هر آرزوئی دارد بر آوُرده میشود
دامون
سلام
از طرفی خیلی خلی خلی لذت بردم از این شعر و از ظرف دیگر می ترسم که (( جو زده )) شده باشم و این شعر (( شعار )) باشد.! فکر می کنم باید بیشتر فاصله بگیرم ئ چند روز دیگر دوباره بخوانمش
دستت درد نکند دوست عزیز
پایدار و شاد باشی
Post a Comment