Friday 8 November 2013

ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتیم




ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتیم
موج ریگ خشک را آب روان پنداشتیم

شهپر پرواز ما، خواهد به کف افسوس شد
کز غلط بینی، قفس را آشیان پنداشتیم

تا ورق برگشت، محضرها به خون ما نوشت
چون قلم، آن را که با خود یکزبان پنداشتیم

بس که چون منصور بر ما زندگانی تلخ شد
دار خون آشام را دار الامان پنداشتیم

بیقراری بس که ما را گرم رفتن کرده بود
کعبهٔ مقصود را، سنگ نشان پنداشتیم

*ناعش سودای ما از بس بلند افتاده بود
هر که سنگی زد به ما، رطل گران پنداشتیم

خون ما را ریخت گردون، در لباس دوستی

از سلیمی، گرگ را صائب، شبان پنداشتیم


صائب تبریزی 

*
به نظر من معنی این بیت به این شکل است: از بس هنگامه خدا و جذا دادنش حتی برای جرمی نکرده را در گوش خودمان خواندیم
 هر بلایی که سرمان آوردند را هم از ( از روی خُرافه) دست سرنوشت( دست خدا) پنداشتیم


 .صائب تبریزی از شاعران عهد صفویه است که در حدود سال ۱۰۰۰ هجری قمری در اصفهان  زاده شد

 .در جوانی به هندوستان رفت و از مقربین دربار شاه جهان شد

 .در سال ۱۰۴۲ هجری قمری به ایران بازگشت و به منصب ملک‌الشعرایی شاه عباس ثانی درآمد

. وی در باغ تکیه در اصفهان اقامت کرد و همواره عده‌ای از ارباب هنر گرد او جمع می‌شدند 

. در سال ۱۰۸۰ هجری قمری وفات یافت و درباغ تکیه در کنار زاینده‌رود به خاک سپرده شد
 

No comments: