هزاران هزار سال پیشترها
در روزی شبیه به همین روزهای ِ تکراری امروز
زخمه های سوزندهء روزگار
.مثل خاری به چشم بود
موری دانه ای را که با هزاران هزار دُشواری، جُسته بود
موری دانه ای را که با هزاران هزار دُشواری، جُسته بود
:به خانه میکشید، که ناگاه
تنومند حیوانی به جُثه ای
تنومند حیوانی به جُثه ای
هزاران هزار بار
سنگین تر از آنکه در فکر مور گنجد
او را به زیر پای له کرد، صدای ناله ی لهیده شدن مور حتی
او را به زیر پای له کرد، صدای ناله ی لهیده شدن مور حتی
.به گوش موری دگر نرسیید
*
بعد از هزاران هزار روزِ دگر
*
بعد از هزاران هزار روزِ دگر
شبیه به همین روزهای ِ تکراریِ امروز
که زخمه های سوزندهء روزگار
که زخمه های سوزندهء روزگار
مثل خاری به چشم است
هنوز، کسی
داستان لهیده شدن آن مور را نشنیده است، اِلا شما
دامون
١٤/١١/٢٠١٤
دامون
١٤/١١/٢٠١٤
No comments:
Post a Comment