Sunday, 26 July 2015

بی یک نشان



*****
قد ِ بلندی داشت ، آنکه خوابیده بود به زیر رملِ بیابان ِ بی انهنای ِ زندگی
و آنکه
با ناله، آوازِ فاتحه سر داده بود، خوب میدانست، که خنجری در وراءِ آستین، پیله کرده، چون مار در کمین
و یا زخمی به گونه ءِ خُنج به دیوار دلها، چون دل‌ ِ نی ها که از خُشکی میترکد، چون دل یاران که درهنگام حجران
که در هنگام ِ حجران
قد ِ بلندی داشت ، آنکه خوابیده بود به زیر رملِ بیابان
بی یک نشان که در هنگام حجران که در هنگام ِ حجران
«یاران همه رفتند و تنها ماندم»



دامون


٢٥/٠٧/٢٠١٥

1 comment:

Damon said...



با اقتباس از شعر داروگ از نیما یوشیج
که متن کامل آن در زیل یادداشت شده


خشک آمد کشتگاه من

در جوارکشت همسایه.

گرچه می گویند:« می گریند روی ساحل نزدیک

سوگواران در میان سوگواران»

قاصد روزان ابری داروگ ! کی می رسد باران؟

بربساطی که بساطی نیست

در درون کومه ی تاریکِ من، که ذرّه ای با آن نشاطی نیست

و جدار دنده های نی به دیوار اتاقم، دارد از خشکیش می ترکد

- چون دل یاران که در هجران یاران-

قاصد روزان ابری داروگ ! کی می رسد باران ؟