در جایی نوشته
که اگر من من باشد و
آن من در من باشد و من به او بنگرم و او به من
مثل من در آینه که به من مینگرد، وقتی من به آینه مینگرم
*
من برخلاف من در آینه،
فکر میکنم، و من در آینه، فکر نمیکند
حتی من در آینه قابلیت فکرکردن را درخود ندارد
پس من بلند میشوم و میروم حالا به هر جایی، من در آینه محصورمیماند
نه، من از رفتنِ من - محو میشود و تا من نخواهم
منی در آینه نیست، یعنی، و جود واهیِ من نمیتواند مثل بختک،
مثل یک چادر منرا احاطه کند
پس، من آزاد است، حالا هرکجا که باشد
من میتواند چایی بنوشد و در آرامش، حتی بمیرد
****
آینه مثلِ قفسه
دامون
٠٢/١١/٢٠١٥
No comments:
Post a Comment