قصد از آوردن اخبار و مقالات، اعم از روز نامه و گاه نامه ، پاکدست، نظریه، نقشه و پیشنهادُ پرُژه و شعر دراینجا تعین راه وتفهیم فکری به شما عزیزان نبوده و نیست؛ شایسته گی مُبرم بر آن است محتوی آورده شده را به تفریق شعور و فهم شخصیِ خویش برسانید؛ همانگونه تیترها ی آورده شده گشت وگذار روزانهء من در دنیایِ مجازی میباشد و درجه تبلیغ و اشاعهءِ تفکر دیگران را بر شما دوست گرامی ندارد *** دامون
Showing posts with label خرمگس. Show all posts
Showing posts with label خرمگس. Show all posts
Tuesday, 7 January 2020
Thursday, 2 August 2018
آیا که این نیز بگذرد؟
3
هرگز نبود در
انتظار، که این سرزمین
با آن هزار بار
اسیر سُلطهء هر قداره بند و گزمهء سلطان
.چُنین خار و
زبون، به سرزمین عجایب، که در افسانه نگنجد بدل شود، هرگز
اینجا، فقط حضور
موریانه هاست در لباس ِ انسانها
که پاکوبان، قطعه
قطعه ء این بهشت را به مکاره برده اند
فقط برای مُشتی پُر
از طلا
دامون
٢٢/٠١/٢٠١٤
Saturday, 17 June 2017
بهشت، جهنم و دَرَکش
بهشت، جهنم و دَرَکش، اینکه خدا نشسته باشه با کارخونه های شراب سازی قرارداد ببنده که رودخونه های شراب ملس یا شیرین تو بهشت راه بندازن، و یا شروع کرده به ساختن یه، حالا میگیم فرشته، که اگه از صبح تا شب باهاش مقاربت کنی، هنوزم یک دوشیزه بغلت خوابیده و حتی چشمشم نمیاره بالا به فکر چیز دیگری، غیر از اون ریش و پشمِ نخراشیدهٔ داغ مهر به پیشونی خوردهٔ همین آقا.
گفتم بهشت راستی بهشت تعاریف زیادی داره که بیشترشون در یک موضوع با هم در تقارن و سازگاریند و اون این است که نشانه گرِ خواسته ها و آمال آنکه آرزویش را کرده است
وقتی آرزوی شخصی که در خانه و کاشانه خودش برایش مقدور نبوده با، حالا اسمشو بگذار همسر، که به زور گویی شوهرش اعتراض کرده و نخواسته ماشین بچه سازی چیه، کامپیوتر یا رُبات برای رفع احتیاجاتِ جنسیِ آقا، حالا فکر کن این اول شخص مذّکر نکره بخواهد در بارهٔ بهشت موعود صحبت کنه، بگذریم از جهنم و درکش.
دامون
۱۷/۰۶/۲۰۱۷
Wednesday, 31 May 2017
نزدیکای سوپر خوراک
هنرمندی که اول
ایفای نقش کنه و بعد متن نمایشنامه اش را بخواند، درست مثل دلواپسی میمونه خودشو
تو هر آتیشی مینداز و بعدش میره ببینه سوخته گیش تا چه حد ِ
راه دور چرا بریم، همین نزول خواری منجمد اینجا رو بگو،
میرن رای میدن که جیرهٔ بیست و پنج درصدی سپرده ثابتشون قطع نشه، چوبِ تو آتیش که میگن، همینها هستند ، "آش
نزری"، به این رای بده،"سبزی خوردن مجانی"، اگه به اون یکی رای بدی
تو خیابون یانگ
نزدیکای سوپر خوراک؛ از دهات بگی بدتر شده، اون منت فروختنا شون به همدیگه، مثل
الاغ سوار هایی که یه راست از رو الاغ گذاشته با شنشون تو "ب. ام. و." یِ شاسی بلند، یا
اون خونه های ؟؟ میلیون دُلاریشون، بالا
دستِ مِیجِر مَک، تازه اینا ماهی سیاه های
کوچولوشونَن، کوسه هاشون ناف بورلی هیلز حمومِ آفتاب میگیرن
کوچولوشونَن، کوسه هاشون ناف بورلی هیلز حمومِ آفتاب میگیرن
دامون
۲/٠۵/٢۰۱۷
Wednesday, 15 March 2017
وقتی
وقتی یگ گله از ارازل و اوباش، با تفکری کهنه تر از عصر سنگ، سردمدار یک مملکت میشوند، و کروری از الاغ و گاوِ نواله خوار، دنباله رو آنها
وقتی یک مشت پاچه خوارِ دستنشانده، نماینده مردم در مجلس فرمایشات هستند که فقط به فکر جیب خویشند و نه به فکر آسایش مردم
وقتی مردم فقط صبح را به شب میرسانند به خواست خدا
وقتی طومار آرزوهای مردم به چاه خرافات ریخته میشود، وپای پیاده روانه به صحرای کربلا، برای بستن دخیل به واحه ای دیگر
وقتی آدم ها در گور های پیش ساخته، زنده به گور میشوند به جرم زیستن
وقتی انسانها، در گرسنه گیِ آزادی در دهلیزهای ننگ ذُوب میشوند، فقط به جرم پرسیدن
آری، آن زمان که مردن، جان سپردن، تسلیم، تنها ره رهایی است و جزیرهٔ امید، ساحل خشکیدهٔ هامون
آنزمان، اقیانوسی از سرچشمهٔ تطحیر را لازم
که بشوید، به زنگارِخون نشسته دستهای ایشان را
دامون
۱/۲۱/۲۰۱۷
Sunday, 8 November 2015
در جایی نوشته
در جایی نوشته
که اگر من من باشد و
آن من در من باشد و من به او بنگرم و او به من
مثل من در آینه که به من مینگرد، وقتی من به آینه مینگرم
*
من برخلاف من در آینه،
فکر میکنم، و من در آینه، فکر نمیکند
حتی من در آینه قابلیت فکرکردن را درخود ندارد
پس من بلند میشوم و میروم حالا به هر جایی، من در آینه محصورمیماند
نه، من از رفتنِ من - محو میشود و تا من نخواهم
منی در آینه نیست، یعنی، و جود واهیِ من نمیتواند مثل بختک،
مثل یک چادر منرا احاطه کند
پس، من آزاد است، حالا هرکجا که باشد
من میتواند چایی بنوشد و در آرامش، حتی بمیرد
****
آینه مثلِ قفسه
دامون
٠٢/١١/٢٠١٥
Wednesday, 18 March 2015
Monday, 12 January 2015
نمایش ٢
کُتِ شکاری و کفشهای کاکی و ریشی از ورا ءِ بناگوش گذشته، کنار پرده ای مملو از گُل و بُلبل
و آن طرف پنیرکی تُرشیده در تَقاری پُر از تَرَک در تئاتر فجر
بی اعتباریِ گاهواره ی دانشِ شرق و پرده بازیِ آماتوروار به سبک دالی
دامون
١١/٠١/٢٠١٥
کفش های کاکی:کفشهای راحت
کُتِ شکاری و کفشهای کاکی: کت و کفشی که با هم نمیاد
Thursday, 5 June 2014
سرخط خبرها
خود گوزی و خود خندیست، در همایش ما دلواپسان
و در استانهای مختلف
بجُز کردهء خویش بس ندروی
*
و بودش نگینی در انگشتری
که مردم فراموش کردند عشق
*
به خنجر یکی باز کرد کورکی
به قلب یکی دُخت خود عاطفه
*
گهی زین به پُشت و در این سال ِ سی
خرد زنده کردند بر پارسی
*
رضا خان که تریاکی بود
و کشف حجاب
و این کاسه های پُر از داغ ِ آش
و آن کِشتگاه، بسی خشک تر
و این نقشه ها
نقش برآبتر
و کوران و دزدان و حیزان
و این قافله
و راهی به دشواری و مَرکبی پای لَنگ
*
و گوزی به پژوک دلواپسی
به گوشت نشیند
چو آهنگ خوش
به سر خط ِ کیهان عصر
پس از قهوهء تلخ صبح
دامون
٠٥/٠٦/٢٠١٤
هیات پارلمانی ایران، پیروزی بشار اسد را در انتخابات ریاست جمهوری سوریه به وی تبریک گفت
Sunday, 29 September 2013
و شقالان در گوشه ای
تکیده ایم، از این توده ء منجمد که ا یستاده در صحنه ء زندگی
مثل ماسیده های محبت، به پیاله ء چشم
وشیرازه ء این نمایش چندش آور که در اصل، سیلی ِ سردی بیش نیست
که مینوازد بس جانخراش لاله های گوش را
سرما و انجماد از حد بی نمکی هم گذشته است و کارد، از استخوان
*
سنگتراش پیر، جمله ای دیگر را با ضرافت ممکن به قانون استبداد نقش میکند
و شقالان در گوشه ای، نیمی از حمایل انسان را با اشتهای شیطانی، تکه تکه میبلعند
با صیقه ای موقت و شیرین
دامون
٢٨/٠٩/٢٠١٣
Thursday, 26 September 2013
نمایش
در رواقی خالی از اندیدشه های مُضحک، مُنتهی به دوره ء رنُسانس
و چینی شکسته ء استخوان های بالیه
.گنجینه ای، انباشته از تنوع زین ِ اسب و اُلاغ به چشم میخُرد، با خرمُهره های درخشان
:به گفته ء دیگر
این همان "استر هُمایو نیست"، که د ر ظا هر، رداده ء امثال و حکم به تن دارد
*
*
ما مانده چون شمع شب افروز بر صفره ء ِ بادام مغز ها
وآن اژدهای خون آشام
که دم عقرب زاده اش، ز گوشهء آستین پیداست
دامون
٢٦/٠٩/٢١٣
به ی. رُیایی
Saturday, 10 August 2013
ژ در زبان پارسی مثل پ
حضرت مقدم الممالک
بالای صندلی نشسته بود، اطراف صندلی از چپ به راست روی مُخته ها ی اطراف پر بود از
آدمهای قد و نیم قد، هر کدامشان دستمال های نازکی از جنس ابریشم و حریر را در
دستهاشون گرفته بودند و از دور و نزدیک برای پاک کردن و پرتاخت نعلین های مقدم
الممالک به هم نشون میدادن، یک طوری با نشون دادن دستمالهاشون به هم، ضرافت
دستمالهاشون و به رخ هم میکشیدند.
گوش تا گوش دستمال بدست. مقدمالممالک با انداختن
بادی داخل خرخرش صدایی مثل صاف کردن سینه از خودش در آورد و با همان حال تُف غلیظی
که از سینه اش در آورده بود را دو باره بلعید و باسنشو از یکطرف صندلی به طرف دیگر
تکان داد. جمعیت در سکوت نشسته با فرستادن تکبیر و صلوات مشغول چریدن طنقلات
و غذا های داخل صفره شدند، و با گفتن تبریک
و قبول باشه به نوشخوار ادامه دادن
مصطفی صُدیری
Subscribe to:
Comments (Atom)










