آنگاه که میخراشد دل را چنگی ز ناله ای
و میخروشد در پس حرف واژه ای
وقتی که میشود رها جان از حلول گلوله ای در سربی این ننگ آسمانی
تو خواهی فهمید
که ابلیس، افعی به دوش، از فراخ آستین زمان
انگیخته خویش را بختک گونه
بر این پرخیده دستار زندگی
در سراط مستقیم آه
دامون
عکس بالا, دختران دبستانی بلوچستان ایران، چهارمین کشور ثروتمند دنیا
٠٨/می/٢٠١١
1 comment:
این شعر بخش اول یک شعر خیلی بلند است، در آنزمان که اینرا گفتم قصد یک پیش درامد را داشتم که سه تا چاهار پارچه دارد و هر کدام
از آنها هر کدام خود به خویش بسنده یک شعر یا غزل میشد؛ اشکالی که پیش آمد با نوشتن تمام آن در یک چهارچوب، بیشتر بُقرنج میشد؛ تمامی آن
.در کمپیوتر قدیمی من است که از کار افتاده
جمع آوریشان میکنم و در آینده اینجا مینویسمشان
دامون
۱۳/۰۲/۲۵۸۳
Post a Comment