Thursday, 12 March 2020

خوش به حال قدیما



خوش به حال قدیما

قدیما،همه چیزای ِ معمولی 

یه چیز ِ پیش پا افتاده بود

مثلا اگه یه روز دلت درد میگرفت، برا بقل دستیت هم، اون یه دردی بود

قدیما دنبال عشق نمیگشتی همش دور خودت

علی نمونده بود و حوضش
ماهیها تو رودخونه هنو تکون خوردن یادشون نرفته بود
تو هوا مثل دو لَک که الک کوبیده باشه تو سرشون
هنو ملق میزدن انگاری میجنگیدن
خوش به حال قدیما
قدیما هر چی که بود،‌ ساده بود
شاعرای شهر،‌ که حالا سینه قبرستون خوابیدن
پا میشُدن، همشون مست و شنگول، برا هم فلبداهه شعر مگفتن و
هم
آفرین میزدن به خودشون

خوش به حال قدیما
که همه داستانها،‌ یه آخر ِ خوشی داشت
یه روزای خوبی هم بود،‌ که حالا،‌ اون قدیمی ها 
وقتی به یادشون میاد، دلشون پرَمیکشه
توی تنهایی ِ خودشون، میرن تو رُییا های دور
هوای تازهء اون روزایِ باهم بودن و
تویِ تنگنای غروب، ناءشه از عشق و امید و دلداری، همون موقع ها
که یه چیزی کم میاری
نمیتونی مثل بُغض یا که مثل ِ یه حُباب بترکونیش
*
خوش به حال قدیما
قدیما
آدما 
آدم بودن 
نه آدمک
قدیما شعرا همه 
زیر لفظی بود
نه
بی حیا

شعرها هم، شعر قدیم
مردها هم، مرد قدیم

دامون

٣٠/٠٧/٢٠١٤


No comments: