جلاد ساطورَش به دست، در حیاط خانه میپِلِکَد
حیاط، جنگلی به شکل خاورِ دور، پُر از پنیرک مسموم
وضحاک، بر دو شانه اش افعی
سرش عمود، چونان که به تعظیم
به درگاهِ سلطان
به درگاهِ سلطان
وبویِ طعفنِ گزمه ها
و بوی شاش اسبهاشان
درهواست آویزان
در هواست آویزان
به قلب نمانده دل به تپیدن
به هنگام هجران
به هنگام هجران
وابری در آسمان نمانده به جا
که آبستن باران
که آبستنِ طوفان
ودر فَلَق، هزاران هزار
ستارهٔ سَحری
چشم میبندد
درافولِ انسان
در افولِ انسان
دامون
۱/۲۶/۲۰۱۷

No comments:
Post a Comment