لمیده سخت به دیوار ِ خانه زمستان در غایب بهار
و نقش قیر گونه ء ابری کشیده بُرقه به آفتاب
ثمر بجُز رسوب منجمد لاله نیست که خشکیده در حیاط خانهء ما
و ژاله های بلورین فشرده در طوفان
درون جُبهء یخ بسته، میطراود عشق
به دره ای متمادی، به کوچه ای بُن بست
و من
و من، در انتظار بهارم
در انتظار معجزه ای وراء این ایام
دامون
٢٤/٠١/١٣٨٩
1 comment:
این بهار کــی میرسه دامون جان چشممون برای دیدنش به انتظارش خشگ شد.
Post a Comment