قصد از آوردن اخبار و مقالات، اعم از روز نامه و گاه نامه ، پاکدست، نظریه، نقشه و پیشنهادُ پرُژه و شعر دراینجا تعین راه وتفهیم فکری به شما عزیزان نبوده و نیست؛ شایسته گی مُبرم بر آن است محتوی آورده شده را به تفریق شعور و فهم شخصیِ خویش برسانید؛ همانگونه تیترها ی آورده شده گشت وگذار روزانهء من در دنیایِ مجازی میباشد و درجه تبلیغ و اشاعهءِ تفکر دیگران را بر شما دوست گرامی ندارد *** دامون
Monday, 10 March 2025
Thursday, 11 April 2024
غاشیه۲
جمعه دوم /بهمن/١٣٨٨
Tuesday, 19 March 2024
بهار ۲
Monday, 1 November 2021
در غیاب عطر آب
Tuesday, 20 July 2021
باران
جاری ابرها را در جنگل بی پایان ستاره ها
از هر کنارهء آسمان نظاره گرم
میخروشد در تاریک مُدام پژواک ِ یک یک توده ها ی مُتمادی
همچون قراولانِ سلطانی قدار بند
میبارد از هر گوشه ء نهان، بر بوته هایِ خشکیده و اطشان
قطره قطره چکه های باران
آه ای فرشتگان زیبا
که آبستن شکوه بارانید
و میبارید دانه های عصیان زا در رعد هر صدا
با واژه، با حرف، چگونه توانم بیانتان؟
چگونه توانم نوشت شمایان را به رویِ سطح این کولاب شور؟
دامون
Wednesday, 17 March 2021
مسلخ ٢
Saturday, 26 December 2020
در نهایت
Sunday, 1 December 2019
طوماری از آری یا نه
جمهوری اسلامی آری یا نه؟
Sunday, 17 February 2019
Saturday, 17 February 2018
آونگ
Friday, 16 December 2016
حتی
Sunday, 5 June 2016
در گزند ِ دجالی کور
Monday, 20 July 2015
از سر نوشت

آمیزش رنگها و زبانزد قلم بر سپید ها
نوشتن عصیان بدون شرح یا نجوا، تنها راه نجات است
در کهکشانی که سرعت نور حتی، قدمهای نوباوه ستاره ای هم نمیشود
و انفجار یک سیاره، خورده پژواکی را ماند، در تطابُق با شکستن دل
نوشتن عصیان بدون ِ شرح، تنها راه نجات است
وقتیکه در ُعمق قوطه میخوری، در خَلصهء بودن در این وادیه، در صیال ِ این زهرآب
و صدایِ پر پر شدن، کوبش ِ لهمه ها در هاون، در نفرتخانهء این کوفیان مقوائی، در واقع ِ حال، در تنیده ء روز
تنها راه نجات در عصیان ِ قلم است و نو شتن عُصیان تنها راه نجات است
و من اختلاطم با کاغذ، مرقومهء چرکین ِ آلوده ها و پرخاشگونه هاست
میبارم هر لحظه را که مینگرم، در چاله ای کوچک و مسدود شاید، در پیمانه ای خُورد
همانند زوزه های ِ گُرگ، در مسلخ ِ تُندر ِ طوفان، در رعد ِ بی صدای ِ نا شنیده ها
با این قوارهء ناقص شعرم
برای تو
دامون
يکشنبه، ٢٦/٠٤/٢٠٠٩
Saturday, 11 July 2015
بهر طویل
Friday, 27 June 2014
آزادی
Wednesday, 12 February 2014
سوت ِ دلان
Sunday, 15 December 2013
یاد
Sunday, 4 March 2012
Sunday, 3 July 2011
لطف سخن

Friday, 26 November 2010
دراز ترین شب سال

دیگر نمیرود دستم که بنویسد جمله ای برای ِ تو،
نه دلم
هرگز نبوده انتظارم که گُم شوی میان خنزل پنزل های کهنهء افکارم
برای روز مبادا
آه نبود، عاشقی که فریادش کنم در یشم دودی ِ سیگار، در فال قهوه،
یاکه در حزیان
بیماری هم نبود، که بستری کند مرا، در تبی چهل درجه
درد نیست عشق
که به دنبال دستمال بگردی برای بستنش بر شقیقه ات،
مثل وبا میگیرد،
آهسته آهسته
راه گلویت را حتی
که نتوانی نوشیدن،
که مبادا تَنگَت
این همه که گفته اند عشق نیست
که با تنبک و ساز بشود سرائیدش در غزلی
که با موسیقی ِ سَبک ِ جدید تخته بیاندازی در شلنگش
و دلم دلم را سر دهی
در چَه چَه ماهور یا که در بندری ِ مخلوطش
عشق
مثل انقلاب
خون میخواهد
هر
روزش،
نمیشود
بُرید سرش را،
زیر آب کرد
پیکرش را
تا از آسیاب بیاُفتد
آب بر وفق مُراد
نه،
نه، این عشق است،
آن را پنهان نمیشود در پستوی خانه
یاکه فراموش
به خاطر کُنده و ساطور ِ آن جوانمرد قصاب
دل وجگر که نیست
دل و روده هم
و یا تخیل این قاطر عقیم
که با دو پا
پیله کرده به یک لِنگه ء کفش
میگوید که ماست سیاه است، رنگش
آسمان دودی نیست
دیگر
دیگر نمیرود دستم که بنویسد جمله ای برای ِ تو،
نه دلم
هرگز نبوده انتظارم که گُم شوی میان خنزل پنزل های کهنهء افکارم
برای روز مبادا
هرگز
نه نامی از من به برگی سُرخ گونه نوشته
نه انبان ِ چربیده ای در جیبم
عاشق باید بود شاید در دراز ترین شب سال
و اِلا،
خر من از کره گی دُم نداشت
دامون
جمعه ٢٢ آبان ماه / ١٣٨٨















