Monday, 1 November 2021

در غیاب عطر آب

 










در وادیه ای گرفتار آمده ایم، پُر خس و خاک 
در بندری بعید در مسلخ شب 
جُرمی در کار نیست، ‌و حتی پرونده ای 
،ما
 امّا، "مردود" گشته ایم در این بازی 
*
 زنده بودن، در این مقام، پاداشی دارد به جُرم مُرتد مرگ 
زنده بودن، در این وادی ایفای نقشیست در حسرت خالی غذا 
در غیاب عطر آب 
در مزار صفره ای الوان به نیست 
در سراط ِ مستقیم الرحمان
 *
 یک مُشت گلهء خود باخته، اماّ با فلاخنی در دست 
و آتش انداز ِ باروتی در سنگری به نخجیر بام 
با نقدینه ای بلوری و زرد، در وراءِ مرز و همگونهء قافیه ای ناهنجار 
که میخراشد با ناخُن ناودان خونی باران را 
آری، این مُشت مُلتَهب کمر بسته در قتل عام خوشه های ِ گس 
*
 در مُغاک این مکاره، در قفا 
میگردد دست به دست بُریدهء سر ها 
به مِجمَر استبداد


 دامون ‏


سه شنبه‏، 2009‏/10‏/27

No comments: