تاریخ کتابیست از تفاوت، مکر، حیله
که چون:
دیوی، به خوابی در زمان جاری فرو
گشته
و هر دم
میکشد خُرناس و اینسان زمین أشفته
میسازد
برادر دشنه در دست برادر جنگ میگردد
و هابیل است سنگ بر دست
و قابیل است خُفته در خون.
و این، قوقایِ انسان تا ابد جاری
صفحه ای دیگر از این دفترکند آغاز
به پایان نامده سطری
دل دیوِ کثیفِ قصه ی تاریخ، به شهوت
گونه فرزندی کمان ابرویش
در هم کشیده نارضا و پست زِ نو
آشفته میگردد
و از نو
قصه ی نان است ُ دندان
که با پژواک ناگویایِ خوشبختی
ز هلقومی بُرد نانُ
به زنجیری کند پای
دامون
No comments:
Post a Comment