Showing posts with label مقاله. Show all posts
Showing posts with label مقاله. Show all posts

Tuesday, 25 January 2022

اصول نوزده گانه انقلاب شاه و ملت

 


 اصل اول - اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب و رعیتی

 اصل دوم - ملی کردن جنگل‌ها و مراتع

 اصل سوم - فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی

 اصل چهارم - سهیم کردن کارگران در سود کارخانه‌ها

 اصل پنجم - اصلاح قانون انتخابات ایران به منظور دادن حق رای به زنان و حقوق برابر سیاسی با مردان

 اصل ششم -ایجاد سپاه دانش

 اصل هفتم - ایجاد سپاه بهداشت

 اصل هشتم - ایجاد سپاه ترویج و آبادانی

 اصل نهم - ایجاد خانه‌های انصاف و شوراهای داوری

 اصل دهم - ملی کردن آب‌های کشور

 اصل یازدهم - نوسازی شهرها و روستاها با کمک سپاه ترویج و آبادانی

 اصل دوازدهم - انقلاب اداری وانقلاب آموزشی

اصل سیزدهم - فروش سهام به کارگران واحدهای بزرگ صنعتی یا قانون گسترش مالکیت واحدهای تولیدی

 اصل چهاردهم - مبارزه با تورم و گران فروشی و دفاع از منافع مصرف کنندگان

 اصل پانزدهم - تحصیلات رایگان و اجباری

 اصل شانزدهم - تغذیه رایگان برای کودکان خردسال در مدرسه‌ها و تغذیه رایگان شیرخوارگان تا دو سالگی با مادران

 اصل هفدهم - پوشش بیمه‌های اجتماعی برای همه ایرانیان

اصل هیجدهم - مبارزه با معاملات سوداگرانه زمین‌ها واموال غیرمنقول

 اصل نوزدهم - مبارزه با فساد، رشوه‌گرفتن و رشوه‌دادن


Wednesday, 29 December 2021

یک شعراز شمس

 



از شمس یک شعری شنیدم، داخل گنجور پیداش کردم بعد دیدم در عین زیبایی خیلی از جملاتش عوض شده که باشناختی که از 
مولوی داشتم بسیار آخوندی آمد، تصمیم گرفتم آنرا تا حد ممکن از آشنایی ناچیزی که به شعردارم،  بنویسم، پس قبل از هر چیز بگو یم که قصد عوض کردن حتی یک کلمه اش را ندارم، چرا که دانش من به آن حد نیست، اما در زیر استنباط من از این قطعه زیبا هستش که آنرا برای تو نوشم.
دامون
سوم/ فرودین/۲۰۲۰



بازآمدم چون عید نو، من قفل زندان بشکنم
این چرخ مردم خوار را، چنگال و دندان بشکنم
هفت اختر بی‌آب را، کاین خاکدان را می خورد
بر آتش و آبی زنم، هم باده هاشان بشکنم
از شستِ بی آغازِ شه، پران شدم چون "باز" من
تا جغد طوطی وار را، در دیر ایران بشکنم
ز آغاز عهدی کرده‌ام، کاین جان فدای شه کنم
بشکسته بادا دستِ من، گر عهد و پیمان بشکنم
امروز همچون آصفان، شمشیر و فرمان در کفم
تا گردن گردن کشان در پیش سلطان برزَنم
روزیِ باغ طاغیان را سبز بینی از به نو!
چون اصل، هرز ازبیخشان، پیدا و پنهان برکنم
من نشکنم، جُز جُر را، آن ضالم ناغور را
کو گر نمک گیرم کند، من آن نمکدان بشکنم
هر جا یکی گویئ بُود، چوگان وحدت وی برد
گویئ که میدان نَسپَرَد، در زخم چوگانش کنم!
چون در کف سلطان شدم یک زرّه بودم،" کان "شدم
گر در ترازویم نِهی می دان که میزان بشکنم!
گشتم مقیم بزم او، چون   لطف دیدم عزم او
گشتم حقیر راه او، تا ساق شیطان بشکنم
چون من خراب و مست را در خانه خود رَه دهد
پس این نداری قدر آن، کاین بگسلم وان بشکنم
گر پاسبان گوید مرا: جام میت ریزم به خاک
دربان شود، دستم کشد، من دست دربان بشکنم
چرخ ار نگردد بهرِ دل، از بیخ و اصلش بُگسلم
گردون اگر دونی کند، گردون گردان بشکنم
 خوان کرم گسترده‌ای مهمان به خویشم کرده‌ای
گوشم چرا مالی اگر، من گوشهٔ نان بشکنم؟
نی نی، منم سرخوان تو، سرخیل مهمانان تو
جامی تو بر مهمان بکُن، تا شرمِ مهمانت کنم
ای که میان جان من، تلقین شعرم می کنی
گر تن زنم خامش کنم، ترسی که فرمانت کنم
از شمس تبریزی اگر باده رسد، مستم کند
من لاابالی وار خود، استون کیوان بشکنم

مولوی، شمس تبریز

گوی : چوبی گرد و هم سو، که به چوگان زنند

آن گوی را سواران، به زمین حریف پرتاب کنند و تُرفه آورند ؛ اما آن گوی که سخت و سِفت نباشد نمیپاید، به مقراض میشود

استون: (اِ). ستون . مخفف آن اُسْتُن ، اُستن، سازی که  "حنانه مینواخته، رجوع به استن شود

طاغی

طاغی . (ع ص ) از حد درگذرنده . (منتهی الارب ). کسی که از حد طاعت و ادب درگذشته باشد؛ همان یاقی را گویند 

[*غور کردن: (مصدر لازم) [مجاز] در کاری یا مطلبی به‌دقت رسیدگی کردن


ضالم ناغور: ضالم ناقُلا



از گنجور همان غزل  به اهتمام و تصحیح فرو زان فر را، آوردم


بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم
وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم
هفت اختر بی‌آب را کاین خاکیان را می خورند
هم آب بر آتش زنم هم بادهاشان بشکنم
از شاه بی‌آغاز من پران شدم چون باز من
تا جغد طوطی خوار را در دیر ویران بشکنم
ز آغاز عهدی کرده‌ام کاین جان فدای شه کنم
بشکسته بادا پشت جان گر عهد و پیمان بشکنم
امروز همچون آصفم شمشیر و فرمان در کفم
تا گردن گردن کشان در پیش سلطان بشکنم
روزی دو باغ طاغیان گر سبز بینی غم مخور
چون اصل‌های بیخشان از راه پنهان بشکنم
من نشکنم جز جور را یا ظالم بدغور را
گر ذره‌ای دارد نمک گیرم اگر آن بشکنم
هر جا یکی گویی بود چوگان وحدت وی برد
گویی که میدان نسپرد در زخم چوگان بشکنم
گشتم مقیم بزم او چون لطف دیدم عزم او
گشتم حقیر راه او تا ساق شیطان بشکنم
چون در کف سلطان شدم یک حبه بودم کان شدم
گر در ترازویم نهی می دان که میزان بشکنم
چون من خراب و مست را در خانه خود ره دهی
پس تو ندانی این قدر کاین بشکنم آن بشکنم
گر پاسبان گوید که هی بر وی بریزم جام می
دربان اگر دستم کشد من دست دربان بشکنم
چرخ ار نگردد گرد دل از بیخ و اصلش برکنم
گردون اگر دونی کند گردون گردان بشکنم
خوان کرم گسترده‌ای مهمان خویشم برده‌ای
گوشم چرا مالی اگر من گوشهٔ نان بشکنم
نی نی منم سرخوان تو سرخیل مهمانان تو
جامی دو بر مهمان کنم تا شرم مهمان بشکنم
ای که میان جان من تلقین شعرم می کنی
گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشکنم
از شمس تبریزی اگر باده رسد مستم کند
من لاابالی وار خود استون کیوان بشکنم

Tuesday, 2 January 2018

هر کسی باید اجازه حرف زدن را داشته باشد


هر کسی باید اجازه حرف زدن را داشته باشد، این  در  لیست آرزوها مان باید نوشته با شد و به جای آن" دگماتیسم همه دنیا نمیهمند و ما میفهمیم را" از حافضه ها مان پاک کنیم، گوش شنیدن مان زیاد شود اما با گوشمان فکرنکنیم و برای استدلال به عقلمان رجوع کنیم نه اینکه کسی گفت آب و برق مجانی، باو رش کنیم. اقتصاد را، ازان خر ندانیم، چون اقتصاد خود بزرگترین حربه  دست ماست،. ننشینیم بُت بسازیم ویا سینه هامون را چاک کنیم برا داستانهای تخیلی، تو سر و کله کوبیدن های بچه گانه، دخیل بستن به چیز های  واحی ، سقوط قهقرایی.،  بستن زبون زنها توفیر میون مردم، توهین  به نژاد،به زبان
 هر کسی باید اجازه حرف زدن را داشته باشداین قانون اساسی مان باشد. جامعه باید از پلیدی پاک بشه، این را باید از خودمان شروع کنیم، "ساده باشیم چه در باجه یک بانک، چه در زیر درخت"، تا آنموقع که اتحاد مان در  خانواده در کشور میان زن و مرد نباشد، هرگز دستمان به جایی بند نمیشود و باز به روی دماغ خودمان خواهیم افتاد 
هر کسی باید اجازه حرف زدن را داشته باشد، بدانیم، که از خود شروع کردن بزرگترین قدم مثبت به بهبود خودمان است شیشه عمر دیو که داخل خانه پدری سُکنا کرده، تو دست خود ماست، نه آقای ترامپ نه هر خدایی، سکان این کشتی بدست خود ما باید باشد نه چند بی سواد.
آرزو ها را باید نوشت" زیر باران باید رفت، جور دیگر باید دید
دامون

۰۲/۰۱/۲۰۱۸

Monday, 27 March 2017

از ماست که بر ماست



دیگه داستان رستم و افراسیابم از خواب بیدارشون نمیکنه، ته شیره کش خونه چالشون کردند، همونایی که کَکِشون هم نَگَذید، 

وقتی که دریا و دریاچه ها خشگید؛ اون چهل پجاه هزار نفری رو که به سراط دیگه بودند، همون اول بستنشون به تیر، دو

 میلیونشون و تو جنگ و دعوا یِ  زرگری، به سیِ بهشت فرستادن، ده میلیونشم متفرق کردن رو کره زمین، فقط بی مُخ ها شو

 نگه داشتند، گذاشتند سر کارهایِ نامربوط، بی پدرا،آدما رو به قیمت شتر قصاص میکنن که تو بیابونها میچره، اما بچه های 

خودشون تو فلان دانشگاها تو فرنگستون درس میخونن، قبر باباهاشونُ طلا میگیرند،  برا وضع حمل عروساشون بیمارستان و
 
تو انگلیس قُرُق میکنند کاکو

 از  نَدَرکجا  آدم آوردن گماشتنش به  وزارت راه و ترابری،  میگه: ماشین دودی هفتاد سال پیش و بستیم به کامپیوتر که بیا و

 ببین هر شش ساعت یک بار میره خراسون، سر قبر آقام، همون فرداش بود تو راه، دوتاشون شاخ به شاخ شدند



 آتیش نشانی نداشتن حتی خاموشش کنن، فریادِ کمک مردمُ به هوا بود، یه عالمه دلمُ سوزوند

 برا نوروز، رو پرچماشون به تازی یه چیزی بلقور کردن که فقط خوداشون میفهمند،  پیش خودم میگم: اینا که فارس نیستند چرا

 به فارسی بنویسند؟


دامون


۰۳/۲۶/۲۰۱۷

Friday, 23 April 2010

زلزله




شبها ساعت ١١ بعد از اخبار، یک شو ی‌ ِ امریکایی هست که هنر مند معروف جی. لِنُ ‌آنرا اجرا میکنه که تقریباً تو سراسر دنیا آنرا پخش میکنند؛ در هر صورت بینهایت انتقادی است و اکثراً هر اتفاق روز را به طنز میکشد و به واحی بودن و مسخره بودن بعضی از آنها افزایش بیشتری میدهد؛ به عنوان مثال به دَدَر رفتن گُلف باز معروف دنیا، آقای تایگر وُ وود و جُک درست کردن های فلبداحه در بارهء آن، همینطور اعمال و رفتار سردم داران جهان را، از حماقتهای جرج بووش گرفته، تا حرفهای چرند گفته شده توسط احمدی نژاد را. دو روز پیش موضوع بر سر زمینلرزه بود و نظر دانشمندان در باره علت وقوع و چه کارهائی میتوان کرد که این اتفاقات کمترین صدمه را به ساکنین آن شهر بزند. بعد از چندی آمد صراغ این گفتهء شیخ ِ خُل ِ اسلام کاظم صدقی و وقوع زمینلرزه به خاطر حجاب خانم های بد حجاب که بدون دادن هیچ شاخ و برگی در تعریف آن مردم همه یکجا و بدون اختیار زدند زیر خنده، یاد حرفهای آقای دکتر بنی صدر در زمان وقوع فاجعه، اول استکبار اسلامی افتادم؛ در میدان رصالت، انتهای خیابان سمنگان ، نظام آباد‌و سید خندان مردم بعد از همهمهء دیدن عکس آقا داخل ماه و دوام گرفتن دولت موقت مشغول صحبتهای یک شخص تحصیلکرده از فرانسه که مدرک دکترمهندسی هم داشت گوش میکردن، اگه سوزن مینداختی پائین نمیرفت؛ دسته دسته، فوج فوج و مثل موجی آروم گوش تا گوش مردم ایستاده بودن تا از کلمات قصار این حضرت آقای ِ از فرنگ برگشته و همینطور، آقای دکتر قطب زاده که بعد از ایشان منبر داشت گوش فرا دهند؛ من با محمد و ابراهیم دو همبازی بچهگیهایم از دور صدای بنی صدر را از داخل بلند گو های طنین انداز میدان میشنُفتیم، هر از چند بار مردم سه بار پشت سر هم صلوات میفرستادن داخل قهوه خانهء بابای بهرام پر بود از عمله، که بیکار و دست رودست منتظر دیزی های چیده شده روی مدبخ گازی ته قهوه خانه بودند که حاضر بشن؛ بگذریم، حرف داخل حرف اومد آقای بنی صدر میگفت ( برای توجیه حجاب اجباری ): دانشمندان در خارج توانسته اند ثابت کنند که از موی زنان اشعه ای متصاعد میشود که باعث حال به حال شدن جنس مذکر میشود؛ درست چند ماه بعد از آن دکتر قطب زاده در تلویزیون در باره مدل های حجاب و مانتو و لچک ومقنعه و پوشاندن مو و هر گونه برآمدهگی صحبت میکرد و عکسهای روسری هایی که این کار را بینهایت آسان میکرد را برای بانوان نان آور خانه شخصاً تعریف میکرد؛ از مانتو هایی که وقتی میپوشی شان دیگر دَقمسهء چشمچرانی آقایان همکار را نخواهی داشت و غیره که بسیار رقتبار و قاشق قاشق این زهر آب مُهلک را به خورد ملت میداد هر از چند یکبار هم چُو داستان موتور سوارانی بود که به صورت یک زن بدبخت، یا تیق میکشیدند، یا اسید میپاشیدن به قول معروف آتش حجاب و گزینش انفراد ِ جوانان دختر و پسر هر روز بیشتر میشد من عازم صفر بودم، پدر مادرم با پرداخت پول توانسته بودند بچهء دردونشون و بزارن توی هواپیما و برای همیشه ازش خداحافضی کنند، چند سال بعد محمد همبازیم را داخل خانه شان و جلوی چشم مادر و خواهرش تو سن ١٦ سالهگی تیر باران کردند بدون هیچ علتی؛ ابراهیم، تنها پسر آمیرزا سمسار را هم به جرم همراه داشتن یک برگه اعلامیه به دار زدند، مادرم میگفت آمیرزا از همان روز لال شد و در دکانش همیشه بسته ماند حتی آب هم از آب تکان نخورد چه برسه به زلزله خانم های انگلیس که تعدادشان تا به حال (بعد از دعوت‌ انجمنهای آذادیخواه ) به شش هزار نفر میرسد، در چند روز آینده میخواهند که با برهنه کردن بالا تنهء خودشان نشان دهند که زلزله ای اتفاق اگر نیفتد مردم ایران بدانند که این چرندیات زاییدهء مغز پریشان کسانی است که از صبح خروس خوان تا عصر شغال خوان با آنهمه دکترا و ریش و پشم و عمامه و رداده و نعلین و جُبه و عبا، با داغی به پیشانی به خاک صايیده ، فقط و فقط، تفکرشان به عنوان اشرف مخلوقات،چیزی نیست، جز به وسط پایشان
اینها انگاری از مادر زاده نشده اند و فرزند دختر ندارند یاد شعر های ایرج افتادم (پدر ملت ایران)وسط اشکهایم کمی طبسم به صورتم نشست به حال ایران و ایرنی بودنم پوزخندی زدم، گرسنه گی طاقت فرساست، عشق طاقتت رو تاق میکنه اما هر وقت به حرف های این نکبت ها گوش میکنی هوا تو دلت تنگتر میشه زلزله میشه

دامون
٠٣/فرودین/١٣٨٩
با اقتباس از نوشته های خُسْن آقا، روزنامهء مترو و شو جِی لنو

Boobquake: A news flash, quite literallyIran is one of the world's most earthquake-prone countries, but the explanation for the tremors by one cleric left a lot of people scratching their heads.Hojatoleslam Kazem Sedighi said: 'Many women who do not dress modestly... lead young men astray, corrupt their chastity and spread adultery in society, which (consequently) increases earthquakes.'In order to prove him wrong, over 30,000 women have signed up to a Facebook group called Boobquake.It was started by Jennifer McCreight, who wants to test the cleric's claim scientifically, by getting thousands of women to show off their cleavages to see if any tectonic movements follow.'On Monday, April 26th, I will wear the most cleavage-showing shirt I own,' she says. 'Yes, the one usually reserved for a night on the town.