Friday 19 February 2010

جائی در بی نهایت، نزدیک به خدا - ۱




سئوالی 
بی چون و چرا 
و حقیقتی دور از دسترس سیمرغ 

جائی سُفته و محض فرای سوی ِ احساس ِ لمس 
جائی در بی نهایت، نزدیک به خدا

*

در زمستانیِ این خواب قوطه میخوری

آنسان که باغچهء کوچک ِ کنار حیاط را از یاد برده ای

و در تخیُلت، به آفرینش ِ مناره ای تا امتداد آبی رنگ

آرزو هایت، هرچند ساده و خوردسال 

ولی

به کوچه ای بُنبست ختم خواهد شد

اگر که تاریخ را
به ذکر نگیری

مُدام نخوانی نوشتهء خویشت را

گاز نگیری زبانت را

واین حقیقت محض را

این عریانی را

نبینی، در کنار خود

*

جوینده گان، یابنده میشوند

شاید در آنزمان

که عارض شبق فامشان بر زمین بوسه زند

هم آنانکه، امروز در دست گرفته عصا

چون روشندلان به جست و جوی حقیقتند

در نقطه ای نیافتنی، نزدیک به خدا 


دامون ‏ 


۲۰۰۹/۰۵/۱۵ جمعه‏ 

با نگرش و تنظیم دوباره

٢٨/بهمن/١٣٨٨

2 comments:

Damon said...
This comment has been removed by the author.
Damon said...


در نهایت

در نهایت ِ این بازی ِ سرنوشت که به پیشانی ِ ما کشیده اند

خطی کج و مَعوَج باید کشید.

خطی به رسم دهنکجی

*

اینجا چشم در مُقابل ِ چشم


دندان در مقابلِ دندان

وما، همه ما، گذشته از مرز گرسنهء مرگ، بی هیچ تعارفی!



دامون

یکشنبه ١٧ آبان ١٣٨٨


۲۵/۱۲/۲۰۲۰