نشسته
نشسته در ستبر ِ اُستخوانی جاده ای پُر فراز و نشیب، ترددی به جا مانده از این غزل، آنک
گذشتِ زمان، ماسیده درحیاط بی درخت این خانه، در بارش حقیقت برفی و در کوران بازی ِ سرنوشت
از سرگذشته ای از دورترین خاطره ام، مرا به یاد خویش آرد،
دوباره تکرار میشوم، در یافتهای از جنس ِکاغذ و سرود
و در سیل اینِ حروف، ژاله های قلتان میآوشخُوارد گونه ها یم را،
و مِضراب عشق به شورابه میزند در سایه ء لبهام
دامون
چهار شنبهء آخر سال ١٣٨٨
No comments:
Post a Comment