Friday, 7 May 2010

یاد







درون پنجره چرک است، چرک به حرف

به هر طرف که مینگری، رنگ، رنگ ِ خشک و خمود

خُدای ِ پیر زمانرا، به نجوا ست موازن

به بام مسجدی از سنگ به سَجده و به قنود

غُبار

غُبار گرفته نفس را درونِ سینه به حبس

و من

و من نشسته به یاد

لمیده سخت به سکوی خانه کنار حیاط


درون پنجره چرک است، چرک به حرف

به هر طرف

به هر طرف که درنگری، چهره های ِ زرد و خمود

غُبار

غُبار گرفته نَفَس را درون ِ سینه به حبس


و من در اندرون خانه به یاد

رفته فُرو






دامون



٠٩/٠٢/١٣٨٩

No comments: