Sunday 6 February 2011

در باور ِ حضور



در یاد نیست خاطره ای به این سبک ِ ملتهب ْحتی در داستانی از هزار شب ِ بُغرنج
و ْ در خاطرهء فردايی دور یا نزدیک
در باور ْ گويی من ْ بُریده ام از خود ْ نا آشنا به کسی
*
تو ْ در زار ِ شب‌ ِ تنگ ْ در گیر و دار بودن باقی ْ در مخمسه ای جاری
از ستونی به ستونی
*
آمال آرزو ْ بر تنگآب این رودخانهء ماسیده در خویش ْ چون مرکبی پس مانده از گله ای خوشبخت
در شوره زاری
که در آن، نمیروید بُنی از نهان ِ دانه ای
محض ِ توشه ء موری ْ یاکه قوت پرنده ای
و در آن حتی ْ اثری از چشم بسته فرشته ای ْ با ترازوی عدالت هم
*
*
*
آمال آرزو‌ ْ در گل و لای‌ ْ چون مرکبی که خود پندار توانی


دامون

یکشنبه ١٤ بهمن١٣٨٩

2 comments:

Damon said...

توجه علامت « ْ » در جمله ها یک مکث کوتاه مابین ِکلمات است ْ
آن را میتوان جایگزین
<,>
دانست





یکشنبه ١٤ بهمن١٣٨٩





این یک بازنویسی از نوشته های قبلی بنده است که در آن سعی بر این شده که جملات کوتاهتر نوشته و سریعتر تفهیم شود و همینطور قرار دادن علامت سکون مابین دو قسمت جمله که مکمل یکدیگر هستند ْ اما با کمی تفکیک از یکدیگر؛ البته، در نوشتار های مدرن، نویسنده سعی بر این دارد که با هر وسیله ( کلمات معروف ائم از خواستگاه آن، چه عرب و چه تازی، منضور خویش را واضحتر کند

دامون

دیوار said...

خيلي دوست داشتم اين شعر رو