زمان وقتی
گذشتن را کند آغاز
بدون لحضه ای صحبت میان ما
که پژواکی شبیح آه را
در درد بی مقدار یک زنجیر
و یا یوغی کذایی را حمایل همچو آونگی به روی دار
زمان وقتی گذشتن را کند آغاز دگر یارای رفتن نیست
و روی صفحهء تاریخ خط میخورد فردی که باشد نامش انسان
صدایی نیست در این گم گشته سیاره
مرا خمیازه ای تُرشیده و بد بو به یاد صد هزاران ماضی نقلی گذشته در زمانی دور
و رنگ سربی امروز که تکرار است در اجحال شیطانهای افعی دوش
زمان وقتی گذشتن را کند آغاز
در این دوران بس رنجور
و بس رنجور
دامون
٢٦/٠٤/٢٠١١
1 comment:
جدا!!! تا من رو جون به لب نکرده که نمی گذره
...
خیلی خوب بود دامون عزیز
Post a Comment