Sunday 6 May 2012

نسل سوخته





از این دیار 
که در آن 
علفی از آبی خبر ندارد 
و رودهای ضُلال همه از گونه 
سراشیبند
 تو دستی را حائل 
به فرض اینکه گیرد دست تو را
در اندیشه مدار

در این دیار

در طنین هر آستین 
شعبده دستی 
آنچُنان که در افسانه نگنجد 
خنجری آهیخته را
چون دم عقرب  به کتف نازکت نشانه است
و حتی عشق را هم باید در پستوی خانه پنهان داشت
آوای آن چکاوک 
که میخواند به آواز :" هنوز به صبح مانده سه دانگ" ، در رف هر خانه 
ماند به جای 
و  دسته دسته ناگزیر 
مردمکان، بردند نطفهء خویش را 
به قربانگه ِ  شیطان



دامون

به پ. صفر پور


١٦/٠٢/١٣٩١

1 comment:

پریسا said...

آخ که در طنین هر آستین :(((((