در زبانزد
آنچه میگذرد
غصیان تلخ هزار سال در گلو خُفته است
طلایه داری کمر بسته
در دست انان رخشی
در حماسه
به بامداد
نزدیک
از دور صدای زجه
و مردمکان
در تکاپوی رزم
با آسیا بان باد
از دور باریدن سرب
از دور جوشن و زنجیر
اما صدا
در زبانزد تایخ است
که با غصیان تلخ هزار سال در گلو خفته
میتراود در یاخته های بی سر و پایی چو من
من
این من در من
این من نوعی دگر چرخیده در اسرار
من که در من بی برادر
و لرزان دست مادر را فرا موش
در زبانزد هر چه بود
در زبانزد هرچه هست
گفتار امروز است
که میبارد
چو غصیانی
بر این پرخیده دستار
به شاهین
٢٤/٠٢/١٣٩١
دامون
No comments:
Post a Comment