Sunday 13 May 2012

در زبانزد



در زبانزد 

آنچه میگذرد 

غصیان تلخ هزار سال در گلو خُفته است

طلایه داری کمر بسته 

در دست انان رخشی 

در حماسه 

به بامداد 

نزدیک

از دور صدای زجه

و مردمکان 

در تکاپوی رزم

با آسیا بان باد

از دور باریدن سرب 

از دور جوشن و زنجیر


اما صدا 
در زبانزد تایخ است

که با غصیان تلخ هزار سال در گلو خفته 

میتراود در یاخته های بی سر و پایی چو من

من 

این من در من

این من نوعی دگر چرخیده در اسرار 

من که در من بی برادر 

و لرزان دست مادر را فرا موش


در زبانزد هر چه بود


در زبانزد هرچه هست

گفتار امروز است 

که میبارد

چو غصیانی 

بر این پرخیده دستار



به شاهین


٢٤/٠٢/١٣٩١


دامون

No comments: