هر کسی کار خودش، یار
خودش آتیش به انبار خودش
خیلی وقتاس که دیگه
حرفی برا گفتن نداریم، گوشی برا شنیدن
، یا که چشمی برا دیدن کسای دیگه
دل و دلداده گی هم
نَقلی شدش، مثل افسانه تو کتابای ِ قدیما
اومده
جوم جومک برگ خزون سر هر گذر تو ی ِ محله مون
زیر درختای چنار، زیر
سایه شون، تیله ها از این خونه به اون خونه توی هوا میچرخیدن
مثل زنگ زورخونه،
طنین بهم خوردنشون.
هیچ کسی تو دنیا نیس،
که بخواد باهات حرف بزنه، درد و دل کنه
همه رفتن خونشون
توی آشیونشون
چایی ِ قند پهلو
کدومه یا که داستان مادر بزرگ
همه مردن، همه
رفتن، اینا رو که تو امروز جلو چشمات میبینی این چندر قازا رو
که خودشونو اینور و اونور میزنن، مشت خالی ِ عکساشونن
هر کسی کار خودش، یار
خودش آتیش به انبارخودش
امسالم، مث ِ صدسال دیگه
who cares
دامون
٠١/٠٢/٩٢
2 comments:
سلام دوست عزیز
واقعا اینقدر نا امید کننده هست یا برداشت من اینجوری بوده؟
از نظر من که بهاره و بارش امروز تگرگ و باران تند و گردش هایی که می شود مستانه در خیابانها زد خیلی عالی است.
هنوز زندهام و زنده بودنم/ خاریست به چشم نامردم زوال پرست
خلاصه اینکه هنوز زور کسی به من نرسیده که حرف از نا امیدی بزنم.
راستی سایت کتابهای صوتی را پیدا کردم و فعلا سخت معتادش شدم
بین خودمان باشد تا بحال یعنی در همین سه چهار روزه دونفر دیگر را هم معتاد کردم
شاد باشی
آقای صادقی، با درود بر شما
نامیدی و تعریف آن در نوشتهء بالا در نظر نبوده، هر چند که بر داشت شما شاید به خاطر ناگویائی آن، آنرا بیشتر شعری ناامید کننده میپندارد ؛ قصد من در این شعر، بیشتر بر آن بوده که حقیقت را به همان وجه که اتفاق میاُفتتد و نه آنچه موقئیت من نوعی است بیان کنم به گفته ای دیگر اگر در جوی زندگی میکردیم و امروزه زندگی میکنیم و تفاوت های آنرا ببینیم و با هر تقلا و جنگ و بحث بر ضدییتش، بیشتر و بیشتر در عمق آن فرو برویم نا امید کننده است.
شاد باشی
دامون
Post a Comment