Friday 28 March 2014

میان مردمک چشم



میان مردمک چشم ایشان
همیشه حسادت مکاریست
و میگردد در لابلای افکار و اندیشه ات، مو به مو، لحظه به لحظه،
تا شکافته ای را، بسان نقال قهوه خانه ها، به صُلّابه کشد در حکایتی از بهرام و گور،
به دار خود خواسته های خویش، در تُندر گریز محبت سرد و در رواغ پیش ساختهء راستیشان
من آن لحضهء احساس پاکی اینان را برای خویشم،
که منکراتم یادآورم شود
و با بسیج جهلشان بفشارد خشاب دروغ را بر منارهء مغزم، به خونابه های کتک و شکنجه
از صمیم معده ام، به روی آمال آرزو ها، تُف کرده ام
مرا این بس که طاوان خود بودنم را نقد به اجتحاد نشسته ام
و نه، به حلوای نسیه ء اینان



دامون
٢٧/٠٩/٢٠٠٩


No comments: