و ناز را که ترنم نگاه ِ جوانه بود، برده بود باد، بی آنکه سایه ای از خویش را، حتی به بیرنگی ِ تاریکی به جای بگذارد
و محکومانند، آنان، که زنده اند، جوینده گانی که خطی مُماس را در اطراف ِ گردن ِ خویش در دَوَرانند، و میدانند
پس، از به نیستی، از بشدن، درشده گانند آنان، که در صور زندگی لخته لخته میتپند
و ادراک بودن را، در طعم آئینه در گذرانند
دامون
٢٥/١٠/٢٠١٤
No comments:
Post a Comment