از حال تا به قال را، راهی نیست
تا اینها قالشان را بکنند هرگز نیست
تا اینها لب پرتگاه هستند هرگز نیست
هرگز همیشه نبوده ونیست
تا اینها قاللشون رو بکنند، هرگز نیست، حالا چه تیمور لنگ باشند، یا از دیارِ ضُلجنا، از شرق بتازند یا از غرب.
*
*
آه چه بی انتهاست آزادی، چه زیباست، آزادی
حتی اگر یک لحضه یک واهه
*
*
در این دیار، که حتی علفی را از آبی نشانه نیست
در این وَرته، که شوره زار از آن مانده به جا، هرگز نیست
هرگز همیشه نیست
و اجبار در همیشه نیست
آنجا، در عطف زمان، در سیطرهء ستارها
هم، هرگز همیشه نیست.
همیشه، نزد کسی نبوده، که بدارش دست،
و بتابد نطفهٔ خویش به شالودهٔ آن.
عطف زمان، در بینهایت است، و دست خواهش اندیشه هاست دراز بر آن بی امّا و شاید
ها
بعدی دگر گونه است فاصله را
چشمی دگرگونه را باید، که بکاود، ندیده را
دامون
۰۲/۰۹/۲۰۱۸
No comments:
Post a Comment