Wednesday 10 February 2010

در غیاب عشق




ابرق دلم

در کنارهء این بندر عبوس

.خشکیده وُ اسیر، در لحظه ای ما وراءِ میلاد ِ تو مانده است

.زمان دیگر مقیاس این مطروکه را هم از یاد برده است

.در آشکار، نهفتهء دل تو، سوزش اُجاق‌ِ دل من است

من در محیطِ ناکجا 

گرفتار ِ جنگ با خویشتن است

 جنگ

با آسیابی ایستاده، در غیاب باد




دامون
۲۰۰۹/۱۰/ ۲۵



No comments: