Sunday, 17 July 2011

روایتی آسمانی






شکسته گی پایه یک صندلی در یک عکس، و روایتی آسمانی به دنبال آن شاید نشان تزلزل یک منضومه را میسراید؛ آن بخردان، اگر به یاد آری، از تجربه گفتند سینه به سینه در مثال" ترشی ِ ماسیده در این حضور را، از ترکیده گی ِ ظرفش باید شناخت " در مجموع این راه، این سبک مرتعش که ما در روند روز درآن در سیَلانیم، به هر سو و هر طرف، راه مردانیست که یکشبه به ناکجا رسیدند نه به مقصد؛ این نه یک گفتار که مُبالقه باشد، اما ما دیده ایم به چشم هر روز، حتی بیشتر از دیروز، همان خلایق راکه گفتند زن را و لاف زدند زن را، و گرفتند زن را و بستند زن را و آوردند زن را از پهلوی ِ چپ مرد و از شیطنت هاشان درختی به بزرگی سیب ساختند با دوچندان گندم و جو همآنان که پرچم توُفیر را به شُخم در پیوند، به ناکجا رسیدند نه به مقصد؛ این تکرار است به قول آن چند سرباز ، در میدان مشق، " در جا زدن است" اگر سرعت نور را هم حائز باشی در جا میزنی از همان روزی که دست حضرت حابیل گشت آغشته به خون آن حضرت دیگر، در جا میزنی از ترس افتادن از پنجره معرفت در جا میزنی، همانند یک طفل ِ بهانه جو در جا میزنی در خلوت و در مَلَعْ عام در جا میزنی در زندان در مجلس وعظ در جنگ با اهریمن در جا میزنی با توپ و تانگ در جا میزنی اگه ستاره باشی تو آسمون در جا میزنی داستان میسرایی، در جا میزنی، هر روایت هر حرکت و هر سخنت در جا زدن است بدون اینکه به سر بازی رفته باشی بدون اینکه مشق در جا زدن رو یاد گرفته باشی، مادر زادی در جا میزنی!



دامون

No comments: