در بازار ِ زر گران، آنجا که زر به پول و
پول به زر توانی خرید
و در هر گذرش پیشخوانی مزیّن به گردن آویز
و حلقهء گوش و از آن قبیل و حتی بدل از آنها را پیدا توانی
زر فروشی دیدم گریان
علت پُرسیدم، گفت
در تاراج ِ روز قماریست، و هر متاع گُستر
را در آن مقلطه دَستک یا هُجره ای
مکاره را مکانِ تثبیت و آسایش دانستم
لُولُوع، در غیاب ِ طَلَعلوع، به بهائی
پشیز وار بخشیدم، از آن رو چُنان که بینی به حضیضَم و در غیاب ِ از دست داده گریان
و بارانی
دامون
No comments:
Post a Comment