Wednesday, 8 January 2014

در جایی نوشته






در جایی نوشته
 که اگر من من باشد و آن من در من باشد و من به او بنگرم و او به من مثل من در آینه که به من مینگرد وقتی من به آینه مینگرم
 من برخلاف من در آینه، فکر میکنم، و من در آینه، فکر نمیکند، حتی من در آینه قابلیت فکردن را درخود ندارد پس من بلند میشوم و میروم حالا به هر جایی، من در آینه محصورمیماند؛ نه، از رفتن من - من محو میشود و تا من نخواهم من در آینه نیست، یعنی، و جودواهی اش نمیتواند مثل بختک مثل یک چادر من را احاطه کند و من آذاد است حالا هرکجا که باشد من میتواند چایی بنوشد و در آرامش کامل حتی بمیرد  

دامون
٠٨/٠١/٢٠١٤

No comments: