Friday 22 January 2010

غاشیه








مزرعه ایست، که حتی دگر، نامی بر آن نیست، این شهر، این دنیای پسمانده
و درآن
آمالی درو شده در طوفان،
لگدمال گاو های آهنی
در سرابی مواج از رمل ِ قلتیده به دنبال،
میپالد عطشان، میپالد مثل ماهی اُفتاده به مغاک، مثل مرغی بدون سر
که از شاخه ای به شاخه ای دگر
و از ستونی به ستونی، محض ِ یک فرجام
در خواب است این غمزده گورستان ِ بعید
با چشم باز،
به قدمگاه میرود در این غریبانهء غروب،
در اربعین مطلق قرن ِ شهاب و تندر رعد





دامون

جمعه دوم /بهمن/١٣٨٨


غاشیه : مسخره، دلقکوار
پالیدن : پر پر زدن درهنگام شکنجه‌
قرن ِ شهاب و تندر رعد : عصر ِ شهابهای خانمانسوز
پُل ِ سراط : راهی بدون بازگشت و جانفرسا
گاو های آهنی : ارابه هائی متشکل از دو چرخ برای شُخم، ویا متشکل از چهار چرخ برای دِروُ و حمل توده های درو شده، که بیشتر توسط اسب، مادیان، قاطرهای عقیم و گاومیش های اَخته به حرکت در میآیند و از قدیمال ایام رواج داشتهاند

No comments: