
هزار بهانه که بگویم سطری
خواسه، آنرا که به دل بنشیند، چو نیشدر
در خویش 
 می، نشسته ام در فراز ِ ستیغ کوه 
در خویش 
 می، در دورانم، خلصه وار 
میتنم پیله ابریشم خویش را
 آهیخته 
جائی 
میان آرمگه جمله ها
در و را ء
 در مساحتی بی انتها 
در پهنهءسکوت
آرامیده در شعری 
نه بنوشته به هر کتاب
می آغازم سخن را
قطره قطره 
تکیدهء دل را 
زمزمهء آن من ِ در منرا 
دامون
۲۰۰۹/۰۵/۲۷
No comments:
Post a Comment