
شاه شاهان آن نبوغ آدمیت مرده است
گر چه آدم زنده است
*
فقر ما در ماست، مرگ ما
فقر ما در ماست، مرگ ما
در گوشه ای، در فراغ فربه ای چون ما
میکشد خمیازه های مست
آن دلیل بودن و بودن که میگویند
اهتمامش را درون خویش باید جُست
مرده است صد سال و چندان بیش
وین تندیس ما، محلول شیطانیست
نه آن انسان که نامش بود ه آدم
*
آن نبوغ آدمیت مرده است
آن نبوغ آدمیت مرده است
گرچه آدم زنده است
*
فقر ما در ما فروگشته
فقر ما در ما فروگشته
وما مغروق آن هستیم
خواب ما را هیچ مخلوقی کی کند بیدار
و حتی
تفاوت را چه میباشد
در این گندآب
در این گندآب
که میگویند
گذرگاهیست نازک تر ز خطی
میان آدمیت و چیزی کآنرا نخواهی یافت
در صد سال و چندان بیش
شاه شاهان آن نبوغ آدمیت مرده است
شاه شاهان آن نبوغ آدمیت مرده است
گرچه آدم زنده است
دامون
٠١/٠٢/٩٠
1 comment:
با درود و سپاس از اشعار زیبایتان
شرمنده از شما عزیز که با کمی تاخیر خدمت رسیدم ، امیدوارم سالی خوش و پر از حوادث خوب و شیرین پیش رو داشته باشید
Post a Comment