دنیا محلی برای گذر است، با خویش میگوید عابر
و عبور میکند بی اعتنا
از خطی کشیده، به سنگفرش خیابان
آنسوتر، گله ای بیمار و گَر
در رداّدهء خدایان منقوش، در معبدی شکسته و مطروک، نقشی از زنگار ماه را به دخیل میبندد
دل بد مدار، نه دور، ازاین زمان
- مغز بیمار گونه ی ضحاک،
طعامِ دست نشانده افعی هاست
دامون
٢٢/٠٤/٢٠١٤
قصاب،
رجوع به قاصب شود