Monday 15 April 2024

“I'm Laughing In Your FACE” Cenk Uygur vs Emily Schrader On Iran-Israel

جنایت

 







نمیشود که گفت نه

اما

به رحمتِ خدا هم

.نتوان گذاشت و رفت

یعنی که اسطوره در نوردیده در قفا را

!نمیشود که انکار کرد ورفت

....مثلِ بادی که در قفا

!نه، نمیشود

اول دلیل برادریت را

بِثُبات

 نی آنکه

پَنبِه ام به گوش بنشانی

من فرزندی ناخلف از آدم نبوده ام

پرداخته ای

از عاملی، مُفرَدُ نکره

در بسترِ موئنثی معلوم

نه

عشق است افتخارم

نه گریه ای سر درآورده 

از آستین شعبده ای

نه

نتوان

که گُفت نه

به رحمت خدا هم

.نتوان گذشت و رفت

*

در گوش حادثه

هزار نجوا ست

که آهنگی مُلایم از دور است

و در نزدیک

.لهیب سختِ ناحنجارِ زندگیست


دامون



٠٩/١٠/٢١٥

:لازم به تذکر 
  !فرتور بالا:  قزه یا فلستین نیست
 ایران است، دور نیست زمانش  هزاران نفر را کشتند هیچ یک از همین اُزگل ها کَکِش
ان نگزید؛ اما حالا که همان بلا داره به سر خودشون میاد  ریختن تو کوچه بازار که بیا و ببین کدام ایتُ لا شون ناف لندن نماز جمعه خونده، تو چِلسی، داوره بازی فوتبال را متوقف میکنه که بازیکنای مسلمونش برن اقطارکوف کنن و برگردن 
انگلیسی ها تازه میفهمند، آن بلایی را که ملکه انگلیس و همپالکی هایش از سال ۵۷  سر نسلِ جوان ایران آوردند، امروز شکل آتشی جهنمی دامنگیر  نسل جوان خودش  شود
**
تصویر بالا از اقتباس دو فرتور است: یکی شلیک مستقیم گلوله جنگی به تظاهر کننده گان در تهران؛ دیگری، پنجره ازیک دخمه همتایِ دخمه های انفرادی زندان های ایران 

۲۵۸۳/فروردین/۱۶


جنگ خامنه‌ای و پاسدارانش با اسرائیل - واکنش عجیب نسرین ستوده و قاسمک ها

Crooked Joe Biden & His Entire Corrupt Party Are Staging a Show Trial of...

نبرد زرگری خاخوندها و پیامدهای آن || امیر کیان منش و آرتین پرتویان

Thursday 11 April 2024

غاشیه۲

 




مزرعه ایست، این شهر، حتی نامی بر آن نیست دگر 
 این پسمانده از تمدنی بزرگ 
و درآن
آمالی درو شده در طوفان
لگدمالِ گاو های آهنین
پالوده در سراب 
مواج از رمل ِ قلتیده به باد.
میپالد، عطشان
میپالد، مثل ماهی که اُفتاده به خاک
چون مرغی بدون سر 
از شاخه ای به شاخهء دگر
از ستونی به ستونی، محض ِ یک فرجام.
در خواب است این غمزده گورستان ِ بعید
با چشم باز
به قدمگاه میرود، در غریبانهء غروب
در اربعین مطلق قرن ِ شهاب و تندر رعد

دامون
جمعه دوم /بهمن/١٣٨٨

 این شعربرای تظاهرات مردم درسال ۱۳۸۸ است؛ به بنبست کشیدن آن توسطِ مافیای ملاها و خودکامهگان اصلاحاتچی، با ترفندِ سبز؛ تشکلی که میتوانست جایگاه مستبدان در ایران را نابود کند! ؛ این شعر، مبالغه یا طنز نیست  دلم دلم برای لیلی یا مجنون هم  نِی، گلایه ای اما، از  استبداد بدوی،  که چهره کثیفِ خویش را، با لِه کردن انسانها زیر چرخِ گاو های گاو آهن؛ آنسوتر مشتی بیخراز خدا، در تخیلاتِ تزریق شده  از بهشت بعید و جهنمِ امروز 





پالیدن : پر پر زدن درهنگام شکنجه ویا از گرسنهگی
پالوده: آلوده
غاشیه : مسخره، دلقکوار
قرن ِ شهاب و تندر رعد : عصر ِ شهاب های خانمانسوز
پُل ِ سراط : راهی بدون بازگشت و جانفرسا
گاو های آهنی : ارابه هائی است مُتشکل از دو چرخ برای شُخم، ویا متشکل
از چهار چرخ برای دِروُ و حمل توده های درو شده، که بیشتر
توسط اسب، مادیان، قاطرهای عقیم و گاومیش های اخته
به حرکت در میآیند و از قدیمالایام در این نواحی
رواج داشته و دارد.

Tuesday 19 March 2024

بهار ۲

 










نو رسته گان در این مغاک، سر میکشند هنوز در تازهء ِ بهار
یعنی که هر نهال درختی سترگ را در بهانه است
و روز را، امید را، طلوع را
در سایهء ِ طبیعت، در خواهش
*
بی آنکه
بانگ شغالان عصر
در زوزه های شب زده آنرا خفا کند
بهار، در میرسد هنوز، بعد از هزار سال سیاه
*
آری ، سپند را جاگزین فرودین بود


*
این ارمغان پاک، این یادگار نیاکان سخت کوش
این ازدواج طبیعت در ایران زمین ما، بر هر تنابنده که ایمان را

در حفظ روز به عادت است، و نه در مقام عاز


فر خنده و گرام

***
نورز مان پیروز

هر روزمان

 نو روز باد



دامون


۲۵۸۳/۰۱/۰۱








مغاک، اینجا به معنی زمین و خاک است که در آن نهال رشت میکند
سترگ، استوار و قدرتمند
عاز، نفرت
خفا، مخفی
نیاکان سخت کوش، پدران ما پیش از اسلام
سپند، ماه اسفند  آخرین ماه سال
ایران زمین، قلمرو مادها و تیره آریانها در آسیا

Tuesday 23 January 2024

رقص قتیل

 









با آنچه از نگاه 

در افسونِ ظهر می ریزد

چشمیست، بسته 

که در طلیعه ءِ  ظهر 

.به زخم می ماند


 باز می شود روزی

و پخش میشود در داغ

وقتی که

دار سینه ی ِ دیوار را

جا می گذارد در زخم

و رقص کشته 

بر نظارهءِ  سحر

در هوا

.چکه می کند



و صبح

خون خویش را

می افشُرد

.به ریسمانی از رَبط



افسون صبح اما 

در تدائی ِ آونگ

پاشیده است  

.به گونهءِ دیوار


رقص

 می آویزد از صبح 

تا به ناگاه

صبحی

که نیست را

در عدلِ خویش

.به خورشید میشود



جایی درون زخم کهنه

اما

فروزان است

ومُهلک ِ  زخم را

.کهنه می شود

وقتی که رقص ِ  کشته

سینه ی دیوار را

.لبخند ِداغ می زند

و رسم آمیانه ء شرع

دار 

 به سینه ی دیوار

. دوباره  میگردد

صبحی  ِبزرگ در راه است

در میانبُر ِ خواهش ِ انبوه

آنجا که 

جان ِ بسته به نخ

به قیمت ِ حل ِ پوک

.تاریخ میشود


و باد

شانه هایش را

باد ِهوا می کند

طول طناب 

مرز 

فضا

.شکل تازه ای از تاریکیست

***

با آنکه 

در خود جمع است 

خود

جمع ِتمام سطوح است

یعنی که سطح

وقتی که زندگی را درخود دارد

و زنده  است

جمع است

سطح ِجمع

و سطح

سطح ِمفرد

در انفجارِِ ِسطح

جمع می شود

.و سطح میشود 
*
جمع ِتمام مفردها 

هر مفردی 

در انفجار خویش 

جمع می شود





دامون




پاییز ۲۰۱۸

با اقتباص از شعر"واریاسیون ظهر بر دار" روانشاد، استاد رُئیایی