Thursday 27 May 2021

کویر ٢

 





در این دَق دَقه ها که مثل کابوس در دوران است، کلام من, به سوی توست

و هر دقیقه ام ، همه ......

و خشکسالِ ماضی امروز

من، هر عاشقانه که سرودم به پای تو بود

تو ای شمای ِ من، آه، ای که در شمخمزارم، بزر زنده ماندن، ای بَزر من

**

و در این دَق دَقه ها که مثل کابوس در دوران است، کلام من, به سوی تواست

پیلهء حرفم هنوز هم به سوی توست که عاشقانه سوختی ام, بدون خود‌، ای عشق، ای دوای کمیابم‌

آزادی 



دامون

٠٦/٢٤/٢٠١٦

Sunday 16 May 2021

چو ناکس به دِه کد خدایی کند




چو ناکس به دِه کد خدایی کند
کشاورز باید گدایی کند 
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن ، کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گُنه بود آزارِ کس پیششان
همه بنده ی ناب یزدان پاک
همه دل پُر از مهرِ این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا ، رفت آن دانش و هوش ما؟
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان؟
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خوار؟
خرد را فکندیم این سان ز کار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردانِ آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز ، خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آن که بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مردِ بیگانه شد
چو ناکس به دِه کد خدایی کند
کشاورز باید گدایی کند




مصطفی سرخوش



مصطفی سرخوش، شاعر و دبیر ادبیات بود
شهرت وی به سبب سرودن شعر مهر میهن است
مصطفی سرخوش در آلمان کشاورزی خوانده بود و آنقدر به فارسی
عشق می‌ورزید و آن را خوب می‌دانست که برای تدریس فارسی در دبیرستان البرز استخدام شد. از وی به عنوان یک ملی گرا
نام برده می‌شود که دربارهٔ ایران کهن دیدگاهی کاملاً آرمانی داشت


Saturday 15 May 2021

کوچ

 




بعضی وقتا که کلاتو قاضی میکنی
میبینی کوچ شاید
راه حل ‌ِ مشکلاتت نبود
حیف اون وقت که گذشت‌  بدون دیدن این گفتنی ها
که تو فکر میکردی، که فقط
توی داستا نای  قدیم
یا تو کتابای خطی، از اونا یاد شده
انبیا و اشقیا
برج و بارو
که درست کرد یکی
با سر و کلهء  بد بخت و بیچاره ها
حالا، راه دور چرا بریم
همین که باید هر دهه زجر بکشی
و نفهمی که چرا، این سقوط قهقرا
یا شنا تو لجنا
انتخاب ما چی بود
رای و رای ما کجاست
سبزی ِ کوههای شمال
هنوز یادم مونده
یه رقمایی بوی مطبوع ذغال
معنی سبز شدن یا که بستن امید به یه چیز تازه تر
مثل حرفی که سر دو راهیها وا نسه
لجنآب جامون شد
زهر مار که شربتی سبز نماست
قوت افطارمون شد

هر کسی کار خودش بارش شد
هر کسی جای همه داشتنیا آتیش به انبارش شد
من و تو
زیر کبودی این آسمون
مثل اون اسب کهر که نشون ماه
رو پیشونیش از قدیما حک شده بود
فرقی  با هم نداریم
سایه هامو نو
اگه خوب نگاه کنی
مثل سایه
ما رو دنبال میکنن
من میدونم برای چی
میدونی برای چی؟
برا اینکه ما از اول
توی پوست جُبهء خودمون بودیم
خوبی ِ به دیگرون
گفتن راست و دروغ
فکر و انکار اینکه
کسی بهتر از ما نیس
کور مون کرد شاید
یک کمی مجنون مون کرد شاید
شایدم تقصیر اون آفتاب بود
که تو داستا نا و افسانه ها از چنته ء درویش در اومد
کورمون کرد که با یک اوردنگی
 بخت و اقبالمونو
آینده بچه هامونو
مث ریش و قیچی
مث ساتور و کنده چوب
دادیم به دست اون جوونمرگ قصاب
که ببُره برامون پیرهن چل تیکه کنه
که هزار رنگ کنه
هزار  و یک گوشه کنه
 *
شاه با اون بال و پرش
لشگرش دور و برش
به کس کسونمون نداد
به همه کسونمون نداد
دل و دست ما فقط دشمن بود
که خنجر زهر رو تو کتفمون جا داد
چی بگم، این لباسی که برا خودمون دوختیم
مثل کلاه گشاد ی میمونه
که پشمی بهش نیست
به زبونی دیگه
 بدرد جشنای دو هزار و پونصد ساله
بیشتر میخوره



دامون
به م.آرمان
هفدهم خرداد ۱۳۹۲

Sunday 9 May 2021

بر جاده های تُهی

 









امروز داشتم به اخبار علمی نگاه مکردم، میگفت با تلسکوپ هاول دانشمندان نزدیکترین کهکشان به کهکشان شیری که خورشید ما هم خورده ای از آن است را رصد کرده اند و در آن بیشتر از یک میلیاد خورشید همتایِ خورشید ما وجود دارد و گِردِ هر خورشید چندین کُره ء گُدازان تا  خاکی وجود دارد و در بین آن کُرات حتی میتوان زمینی پیدا کرد که قابل کشت باشد، مدتی فکر کردم، دیدم حتی اگر هزار و پانصد سال نوری بینِ ما و آنها هزار  فاصله باشد، زمین های مزروعی آنجا بر دلم نمشیند، حتی اگر برایش دل بمیرد، چرا که اهمیت کِشتن و برداشتن از دست رفته، به هر کجای هرکهکشان که سفر کنی، بجز کِشتهء خود دگر ندروی؛ یاد شعر حافظ افتادم  جایی برای خنده نبود، طنز تلخی بود



دامون