دستهایی بود در این باغچه سبز، که تو گفتی در بهار شکوفه داده اند، صدای آب هر از چند وقت، میشُست سکوت غبار را از برگ برگ ِ سبز ِما. آسیاب ُمراد ، میگشت در چرخش زمان ، بی آنکه پُر شود کاسهءِ صبر از ذُلال ِ بارانی* *من ما بود و آرزو نقشی نه در سرآب *** دامون
Sunday 31 December 2023
Friday 29 December 2023
Thursday 28 December 2023
Monday 25 December 2023
Thursday 21 December 2023
Wednesday 20 December 2023
Sunday 17 December 2023
Wednesday 13 December 2023
Tuesday 12 December 2023
Sunday 10 December 2023
Saturday 9 December 2023
Wednesday 6 December 2023
Monday 4 December 2023
Sunday 3 December 2023
Saturday 2 December 2023
Tuesday 28 November 2023
Monday 27 November 2023
Sunday 26 November 2023
Wednesday 22 November 2023
Sunday 19 November 2023
Saturday 18 November 2023
Friday 17 November 2023
Wednesday 15 November 2023
Monday 13 November 2023
Saturday 11 November 2023
Wednesday 8 November 2023
Tuesday 7 November 2023
Monday 6 November 2023
Wednesday 1 November 2023
Monday 30 October 2023
Sunday 29 October 2023
یادِ اون روزایِ خوش
یاد اون روزایِ خوب
یاد اون روزایِ خوش
منو داغون میکُنه
دلمو خون میکنه
عشق، شعریست، که ازجادو مانده به جا
Friday 27 October 2023
Thursday 26 October 2023
Wednesday 25 October 2023
Sunday 22 October 2023
Wednesday 18 October 2023
Friday 13 October 2023
Thursday 12 October 2023
Wednesday 11 October 2023
Friday 6 October 2023
Thursday 5 October 2023
Wednesday 4 October 2023
Thursday 28 September 2023
Wednesday 27 September 2023
Saturday 23 September 2023
Friday 22 September 2023
Thursday 21 September 2023
Wednesday 20 September 2023
Sunday 17 September 2023
Friday 15 September 2023
Thursday 14 September 2023
Wednesday 13 September 2023
Tuesday 12 September 2023
Sunday 10 September 2023
وطن
Saturday 9 September 2023
Friday 8 September 2023
Thursday 7 September 2023
Wednesday 6 September 2023
Thursday 31 August 2023
Wednesday 30 August 2023
Sunday 20 August 2023
Wednesday 9 August 2023
" بابا آب آورد"
Monday 7 August 2023
Tuesday 25 July 2023
Friday 21 July 2023
Saturday 15 July 2023
Monday 10 July 2023
Thursday 6 July 2023
Tuesday 4 July 2023
اختر کاویان
اختر کاویان
فردوسی زمانِ حالِ خویش را به نظم میکشد، گویی
که ازبند استخوانش فریاد میزند، در هر کوچه نَقلی از آن است، شنودهء آنرا به تأمل وا
میدارد، صحنه زندگی را به ضمیرِ اصلی آن انتفاع میدهد، مخاطب را وادار به نگرشی
دوباره میکند؛ داستان بار عامِ ضحاک هم یکی ازآنهاست، یاد آور دسیسهء موبدان جیره خوار که با بهایی از سیم و
زَر، سیمایی وارانه از ضحاک را، در گوش مدعووین بخوانند، ناگفته نماند که چهرهء این موبدانِ ددمنش را، هم امروزه با
نامهایی کاذب وتقلبی به وفور یافت توانیم؛ اما اینجا اختر کاویان و پیدایش آن که
به گفته فردوسی را یاد آور میشود، این حادثه درست بعد از این بارعام است به گفتهء شخصی که آنرا از فاصلهء نزدیک شنیده و مشاهده کرده حتی در چند بیت اول از شکل و شمایل کاوه هم تعریف
میکند:
که چون کاوه آمد ز درگه پدید
دو گوش من آواز او را شنید
میان
من و او ز ایوان دَراست
تو گفتی یکی کوه آهن براست
ندانم چه شاید بُدَن زین سپس
که راز سپهری ندانست کس
چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
براو انجمن گشت بازار گاه
همی بر خروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند
ازان چرم، که آهنگران پشتِ پای
بپوشند هنگام زخم دَرای
همان کاوه آن بر سرنیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد
خروشان همی رفت نیزه بدست
که ای نامداران یزدان پرست
کسی کو هوای
فریدون کند
دل از بند
ضحاک بیرون کند
بپویید! کاین مهتر آهریمنست
جهان آفرین را به دل دشمن است
بدان بیبها ناسزا وار پوست
پدید آمد آوای دشمن ز دوست
همی رفت پیش اندرون مَردِ گُرد
جهانی برو انجمن شد خُرد
بدانست خود کافریدون کجاست
سراندر کشید و همی رفت راست
بیامد بدرگاه سالار نور
بدیدندش آنجا و برخاست غور
چو آن پوست بر نیزه بر دید"کی"
به نیکی یکی اختر افگند پی
بیاراست آن را به دیبای روم
ز گوهر بر و پیکر از زر بوم
بزد بر سر خویش چون گردِ ماه
یکی فال فرخ پی افکند شاه
فرو هشت ازو سرخ و زرد و بنفش
همی خوانَدَش کاویانی درفش
از آن پس هر آنکس که بگرفت گاه
به شاهی بسر برنهادی کلاه
بران بیبها چرم آهنگران
برآویختی نو به نو گوهران
ز دیبای پرمایه و پرنیان
برآن گونه شد
اختر کاویان
که اندر شب تیره خورشید بود
جهان را ازو دل پرامید بود
نقاشی بالا اما با اقتباس از بیان فردوسی از اولین
درفش کاویانی است
سوتفاهم نشود، این یک اقتباس است و نه پرچم کاویانه
اصلی
دامون
شنبه ۱۰ تیر ۲۵۸۲
Friday 30 June 2023
Monday 12 June 2023
خودکار بیک من
بگذریم
شعر نیمایی یک حربه بود، میتوانی بگویی یک افیون ملایم بشردوستانه با چاشنی کومونیسم را، با یک پشت بند مذهبی، شییافِ هم سن های من که فرار را بر قرار ترجیح داده بودند میکرد درفضایی نو و جدید، کنار لجنآبی متصاعد از شورش پنجاه و هفت؛
ادامه دارد
دامون
فروردین دوهزار و پانصدو هشتاد و دو