Saturday, 17 March 2018

وقتی۲ *








وقتی یگ گله از ارازل و اوباش، با تفکری کهنه تر از عصر سنگ، سردمدار مملکت میشوند، و کروری از الاغ و گاوِ نواله خوار، دنباله رو آنها
وقتی یک مشت پاچه خوارِ دستنشانده، نماینده مردم در مجلس فرمایشات هستند که فقط به فکر جیب خویشند و نه به فکر آسایش مردم
وقتی مردم فقط صبح را به شب میرسانند به خواست خدا
وقتی طومار آرزوهای مردم به چاه خرافات ریخته میشود، وپای پیاده روانه به صحرای کربلا، برای بستن دخیل به واحه ای دیگر
وقتی آدم ها در گور های پیش ساخته، زنده به گور میشوند به جرم زیستن
وقتی انسانها، در گرسنه گیِ آزادی در دهلیزهای ننگ ذُوب میشوند، فقط به جرم پرسیدن
آری، آن زمان که مردن، جان سپردن و تسلیم، تنها ره رهایی است
و جزیرهٔ امید، ساحل خشکیدهٔ هامون
آنزمان، اقیانوسی از سرچشمهٔ معرفت را لازم باید 
که بشوید، به زنگارِخون نشسته دستهای شُمایان را



دامون
۱/۲۱/۲۰۱۰


توضیح،" شمایان"، اینجا اسم خاص است و به آنها که به هر شکلی کمک به مانده گاری متجاوزینِ سفاک و رهبرانشان در ایران
. هستند، ابلاغ میشود، به هر صورتی

Monday, 5 March 2018

التهاب ١











در این عصر منعکس
که عکسی نه در ماه پنهان است
و نه
ماهیت ِ عکس در مهتاب
در گواهی قلم در بند
و بند
بر قلم
و پرواز فراموش سنگها
به سخره ها
و سنگ سار دیوانه گان
به قصد سار
میگو ید: آمده ام من
با کوله باری از قسم های مقطوع به قیمت قاز
و دم خروسَش، از به زیر عبا.
نه پود به تار و نه، پود به تار!

***

در این عصر منعکس که عکس ماه بر آب است
و ماه هنوز در حصرت ِ آب
قافله ای سر گردان در هر سو که سر
گردان
چکمه ای گسیخته از لگام
و سُجدهء کورکوران


دامون
۰۷/۱۰/۲۰۱۳

Thursday, 1 March 2018

یاد






درون پنجره چرک است، چرک به حرف

به هر طرف که درنگری، رنگ، رنگ ِ خشک و خمود
خُدای ِ پیر زمانرا، به نجوا ست موازن
به بام مسجدی از سنگ به سَجده و به قنود

غُبار
غُبار گرفته نفس را درونِ سینه به حبس
و من


و من نشسته به یاد
لمیده سخت به سکوی خانه کنار حیاط.

درون پنجره چرک است، چرک به حرف


به هر طرف
به هر طرف که درنگری، چهره های ِ زرد و خمود
غُبار


غُبار گرفته نَفَس را درون ِ سینه به حبس


و من در اندرون خانه به یاد
رفته فُرو


به فرهاد معتضدی

دامون
٠٩/٠٢/١٣٨٩