Thursday, 21 October 2021

آه ای فرشته گان کاغذی و ای خدایان مقوایی

 





چهل سال سقوط در قهقرای آزادی، از برای آزادی

برای تصویری 

.از لعنت آبادِ خدا

 چهل سال، چون بغض در گلو 

 برای ترکیدن


آه ای فرشته گان کاغذی

 و ای 

خدایان مقوایی 

و ای 

چسناله های هر جایی

!ای تبل های توخالی 

آه
*
*
مرا کجای آدمیت به یاد بود؟

که چُنین خار و زبون، به سان سگ ماده ای عبوس 

.با دُمی در میان پا
*
*
در رمل این بیابان لا یزال، مماس به هیچ ایستاده ام

حتی

حتی در ذهنِ پرنده ها نمی آیم ، مرغان محاجر راه کج کرده میروند

 و ما  

 
خوشوقت، از پشت دماغ های پلاستیکی 

در باز دم تعفن آور خویش، آنسوتر

در سایه 

در قفا 

همسانِ گرگی سر گردان

تشنه به خون عزیزان
*
*
سینه مالامال چون دریاست 



و این سر زمین لوت 

ازآنِ فرو چاله هاست، در غیاب آب

!آه

چهل سال سقوط 

!آه

در قهقرای آزادی، برای آزادی
 
برای تصویری از لعنت آبادِ خدا 

چهل سال دروغ

!آه





دامون

۰۸/۲۷/۱۸



 



Thursday, 14 October 2021

ژاژ



به شعر نمی آید دگر قلمم
شب میشود رها
و در همهمهء باد، رفته از یاد
آن رنگ و آب، که روزی من آنرا به بوم مینگاشتم
***
ترسیم باید کرد دوباره درخاطره تورا، چونانکه میلغزد موج ِ سکوت ثانیه ها درترنم نگاه
باید که چاره ای، دریچه ای شاید، از آنچه میگذرد در پژواک
و نقش ماهی چشمانت، که
میپالد، درپلشت آبیِ صبح


دامون

١٤/١٠/٢٠١٤

نقاشی از نگین احتسابیان 

«نقطهء الف»