دستهایی بود در این باغچه سبز، که تو گفتی در بهار شکوفه داده اند، صدای آب هر از چند وقت، میشُست سکوت غبار را از برگ برگ ِ سبز ِما. آسیاب ُمراد ، میگشت در چرخش زمان ، بی آنکه پُر شود کاسهءِ صبر از ذُلال ِ بارانی* *من ما بود و آرزو نقشی نه در سرآب *** دامون
Monday, 30 October 2023
Sunday, 29 October 2023
یادِ اون روزایِ خوش
یادِ اون روزایِ
خوش
یاد ِ اون روزای ِ
شاد
دلمو خون میکُنه
غم ِ عشقت منو محضون میکُنه
یاد ِ اون ضیافت ِ
چشمای تو
توی ِ سرمای ِ
غروب
از تو انبوه همه
پنجره ها
دلمو خون میکنه
غم ِ عشقت منو
محضون میکنه
جوم جومک برگ خضون
تو روزای خالی
گذشتمون
وقتی دلم حریص میشه
خودشو اینور و
اونور میزنه
یه چیز ِ تازه
تمنا میکُنه
یه چیزی مثل علاقه
به یه زن
یا یه حرفی که سر
دو راهه ها وا نسسه
غم اون نداشتنت
تازه گییا دلمُ خون مکنه
یاد چشمات مَنُو
محضون میکُنه
منو داغون میکنه
جوم جومک برگِ خضون
سر ِ پا تو سردی ِ
روزای ِ آغشته به حرف
دلم از دور تقاضای منو رد میکُنه
یاد چشمات منُو
محضون میکُنه
منوداغون میکنه
دل ِ من اسب ِ کَهَر، سُمش از آجین ِ زَ ر
توی تنگنایِ غروب،
پیله کرده به یه حرف
جوم جومک برگ خضون
یاد اون روزایِ خوب
یاد اون روزایِ خوش
منو داغون میکُنه
دلمو خون میکنه
دامون
عشق، شعریست، که ازجادو مانده به جا
عشق، شعریست، که ازجادو مانده به جا
شعری، که به سِحر مانده به جا
و من
و دیوار خانه
پر است از آن
مینویسم آنرا
آنقَدَر که میزند دل را
اما هنوز هم که هنوز
سر میرود از دستم برایِ تو، شمای ِ من!
میرود مثل بوتّهء پیچ از تنم بالا آن دستها که عاشقند
در فضا حَل میشوم
و پوستم، درمن نمیگُنجَد
ومن تورا ودوست داشتن را
حتی بوسیدن زبان به زبان را
و گل دادن را
در انتهای رسیدن
رسیدن را و نقطهٔ بودن را
با تو
آمدن را
*
سر میرود از دست دلت ـ دلم!
در بیاور آن ریگ را از کفشم
میخوانمت از پشت مردُمک چشمهایم مثل روزنامهٔ صبح، در میان قهوه و سیگار
سنگواره ها هم میدانند
دامون
۱۶/۰۲/۲۰۲۰
۰۸/۰۲/۰۱۷
Friday, 27 October 2023
Thursday, 26 October 2023
Wednesday, 25 October 2023
Sunday, 22 October 2023
Wednesday, 18 October 2023
Friday, 13 October 2023
Thursday, 12 October 2023
Wednesday, 11 October 2023
Friday, 6 October 2023
Thursday, 5 October 2023
Wednesday, 4 October 2023
Subscribe to:
Posts (Atom)