Tuesday, 23 January 2024

رقص قتیل

 









با آنچه از نگاه 

در افسونِ ظهر می ریزد

چشمیست، بسته 

که در طلیعه ءِ  ظهر 

.به زخم می ماند


 باز می شود روزی

و پخش میشود در داغ

وقتی که

دار سینه ی ِ دیوار را

جا می گذارد در زخم

و رقص کشته 

بر نظارهءِ  سحر

در هوا

.چکه می کند



و صبح

خون خویش را

می افشُرد

.به ریسمانی از رَبط



افسون صبح اما 

در تدائی ِ آونگ

پاشیده است  

.به گونهءِ دیوار


رقص

 می آویزد از صبح 

تا به ناگاه

صبحی

که نیست را

در عدلِ خویش

.به خورشید میشود



جایی درون زخم کهنه

اما

فروزان است

ومُهلک ِ  زخم را

.کهنه می شود

وقتی که رقص ِ  کشته

سینه ی دیوار را

.لبخند ِداغ می زند

و رسم آمیانه ء شرع

دار 

 به سینه ی دیوار

. دوباره  میگردد

صبحی  ِبزرگ در راه است

در میانبُر ِ خواهش ِ انبوه

آنجا که 

جان ِ بسته به نخ

به قیمت ِ حل ِ پوک

.تاریخ میشود


و باد

شانه هایش را

باد ِهوا می کند

طول طناب 

مرز 

فضا

.شکل تازه ای از تاریکیست

***

با آنکه 

در خود جمع است 

خود

جمع ِتمام سطوح است

یعنی که سطح

وقتی که زندگی را درخود دارد

و زنده  است

جمع است

سطح ِجمع

و سطح

سطح ِمفرد

در انفجارِِ ِسطح

جمع می شود

.و سطح میشود 
*
جمع ِتمام مفردها 

هر مفردی 

در انفجار خویش 

جمع می شود





دامون




پاییز ۲۰۱۸

با اقتباص از شعر"واریاسیون ظهر بر دار" روانشاد، استاد رُئیایی