دستهایی بود در این باغچه سبز، که تو گفتی در بهار شکوفه داده اند، صدای آب هر از چند وقت، میشُست سکوت غبار را از برگ برگ ِ سبز ِما. آسیاب ُمراد ، میگشت در چرخش زمان ، بی آنکه پُر شود کاسهءِ صبر از ذُلال ِ بارانی* *من ما بود و آرزو نقشی نه در سرآب *** دامون
Monday, 30 September 2024
Friday, 20 September 2024
Sunday, 15 September 2024
Tuesday, 10 September 2024
سپتامبر ِ سیاه
آنجا که دو خط موازی
یکدگر را قطعه قطعه میکُنند
بلند سپیداریست که نا خواسته
آنرا در وجود ِ خویش هُویدا میکند
*
آنجا که سنگسار ِ صلیبی بیجان در خاک
خُلاصه میشود، بلند دستی قلوه سنگی را به نشان ِ کپکی کاغذی رفته است
*
پاره سکوتیست میان ِ این همه حرف
ودست ِ بیتابم، امید ِ شکستنش دارد
آنجا که دو خطِ موازی یکدگر را میشکنند
بلند آوازی به اندازهء نجوا هم شنیده نمیشود، حتی
صدای تو در بُغض ِ شعر ِ من
*
به ایرانیان ِ از دست رفته در خاکسترسپتامبر
۲۰۰۱/سپتامر/۲۲
دامون
Subscribe to:
Posts (Atom)