Tuesday, 9 April 2013

هر کسی کار خودش




هر کسی کار خودش‌، یار خودش آتیش به انبار خودش
خیلی وقتاس که دیگه حرفی برا  گفتن نداریم، گوشی برا شنیدن ،  یا که چشمی برا دیدن کسای دیگه
دل و دلداده گی هم نَقلی شدش، مثل افسانه تو کتابای ِ  قدیما اومده
جوم  جومک برگ خزون سر هر گذر تو ی  ِ محله مون
زیر درختای چنار، زیر سایه شون، تیله ها  از  این خونه به اون خونه توی هوا میچرخیدن
مثل زنگ زورخونه، طنین بهم خوردنشون.
هیچ کسی تو دنیا نیس، که بخواد باهات حرف بزنه، درد و دل کنه
همه رفتن خونشون
توی آشیونشون 
چایی ِ قند پهلو کدومه یا که داستان مادر بزرگ
همه مردن، همه رفتن، اینا رو  که تو  امروز جلو چشمات میبینی این چندر قازا رو
که خودشونو  اینور و اونور میزنن، مشت خالی ِ  عکساشونن 
هر کسی کار خودش، یار خودش آتیش به انبارخودش
امسالم، مث‌ ِ  صدسال دیگه

who cares
دامون


٠١/٠٢/٩٢